گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۱

 

مستحقان کرم مستان حقند ای پسر

زان چو بحر از رحمت حق سینه شان پر در شده

گر ز من این لفظ را باور نداری خود ببین

مستحقان چیست جز مستان از حق پر شده

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۲

 

ایدل ز خود بمیر که گردی خلاص از آنک

تا زنده یی مقید ایندام مانده‌ای

تو شاهباز قدسی و تن سنگ پای تست

بگسل ازو وگرنه بنا کام مانده‌ای

دامیست زندگی و بزندان روزگار

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۳

 

طمع تراست که مقبول کاینات شوی

مکن دو کار اگر شاه اگر گدا باشی

به هیچ جا مرو ایدوست بی طلب هرگز

ز هیچکس مطلب هیچ هر کجا باشی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۴

 

چند مردم بکشی رسم بزرگی آنست

که گنه بینی و از غایت احسان بخشی

سهل باشد چو اجل جان ستدن از هر کس

سعی آن کن که مسیحا شوی و جان بخشی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۵

 

بگذر ز بزرگی که بود مایه آزار

زشت است ز یوسف صفتان شیوه گرگی

خاشاک ضعیف از تبر غم نخورد زخم

شد زیر تبر کنده هیزم ز بزرگی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۶

 

نگذشته است گرد گناهی بهیچ باب

بر ذیل آل احمد و بر عترت علی

این رحمتیست شامل عالم که خواجه گفت

الصالحون لله و الطالحون لی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۷

 

پیش از این سرزنش از خلق مرا بود که تو

بهر دنیا امرا و وزرا می بینی

اهلی امروز که از صحبت این طایفه ات

حاصل دینی و دین نیست کرا می بینی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۸

 

دولت و محنت عالم گذران است همه

گر بدولت برسی محنت درویش مجوی

کامیاب از دو جهان گر کندت بخت بلند

کام دلها طلب و کام دم خویش مجوی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۹

 

از نفس توسن خود ایمن مشو گر او را

بر آخور ریاضت صد سال بسته باشی

در وقت خشم و شهوت با اینهمه ریاضت

زنجیر بگسلاند در فحش بی تحاشی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۰

 

بر تخت عافیت دل من پادشاه بود

تا کرد شاه عشق تو در جان سرایتی

در ملک دل چو عرصه شطرنج فتنه‌هاست

غوغا بود دو پادشه اندر ولایتی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۱

 

نشستم زیر تیغ مردکی دلال در حمام

عجب زخمی زد و گفتم عفاک الله نکو کردی

پس از آن زخم آبی ریخت سوزان بر سرم گفتم

به زخمی آنچنان راضی نگشتی داغ هم کردی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۲

 

هرچند کسی علم و هنر دارد و کوشش

باید مدد بخت ز توفیق إلهی

تا بخت نباشد نشود کار کسی راست

ور بخت بود راست شود هر چه تو خواهی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۳

 

مکن شهوت که بی مغزی است هرچند

که گرد شاهدان نغز گردی

شد آب پشت و مغز مهره توست

چو شهوت پرکنی بی مغز گردی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۴

 

ای نجم سعادت اثرای کوکب مسعود

بر اهلی مسکین فکن از لطف نگاهی

خواهند جو و کاه خران از من درویش

با آنکه به دستم نبود برگ گیاهی

از چنگ خران باز خرم زانکه درین شهر

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۵

 

آصفا، من زر از عسس ببرات

چون ستانم تو باش خود قاضی

از عسس خانه ام خلاصی ده

که بجرمانه هم شدی راضی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۶

 

مجرد باش چون مردان بعالم

مکن میل زنان گر مرد کاری

چو با زن جفت گشتی بر حذر باش

که در سوراخ مار انگشت داری

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۷

 

گر آدمی صفتی از حدیث خود بگذر

که کار دیو بود گفتگوی خود بینی

چنان بزی که گر آیینه پیش رو داری

جمال دوست به بینی نه روی خود بینی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » تواریخ » شماره ۳۲ - تاریخ فوت میرزا محمود

 

دریغ از میرزا محمود خوش خلق

چگویم وصف آن مقبول مقبل

بس این وصفش که در تاریخ گویند

جوان عاقبت محمود عاقل

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » تواریخ » شماره ۳۶ - تاریخ ولادت

 

زهی فرخنده مولودی که کردست

جهان از خرمی بر خلق گلشن

پدر را چشم روشن شد ز رایش

از آن تاریخ او شد چشم روشن

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۸

 

خار خاری که بجان ریشه زد از عشق گلی

کی بقطع نظری از هوش وی برهی

صدره از وی ببری سر زند از دل دگرت

تارگ و ریشه اش از جان نکنی کی برهی

اهلی شیرازی
 
 
۱
۴
۵
۶