گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۱ - این قصیدهٔ را حرز الحجاز خوانند در کعبهٔ علیا انشاء کرده و بر بالین مقدس پیغمبر اکرم صلوات الله علیه در یثرب به پایان آورده

 

شب روان چو رخ صبح آینه سیما بینند

کعبه را چهره در آن آینه پیدا بینند

گرچه زان آینه خاتون عرب را نگرند

در پس آینه رویم زن رعنا بینند

اختران عود شب آرند و بر آتش فکنند

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - این قصیدهٔ به نام کنز الرکاز است و خاقانی آن را در ستایش پیغمبر اکرم و در جوار تربت مقدس آن حضرت سروده است

 

مقصد اینجاست ندای طلب اینجا شنوند

بختیان را ز جرس صبح‌دم آوا شنوند

عارفان نظری را فدی اینجا خواهند

هاتفان سحری را ندی اینجا شنوند

خاکیان را ز دل گرم روان آتش عشق

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۳ - قصیده

 

به جوی سلامت کس آبی نبیند

رخ آرزو بی‌نقابی نبیند

نبیند دل آوخ به خواب اهل دردی

که در دیدهٔ بخت خوابی نبیند

همه نقب دل بر خراب آید آوخ

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۴ - در نکوهش و ملامت حسودان

 

مشتی خسیس ریزه که اهل سخن نیند

با من قران کنند وقرینان من نیند

چون ماه نخشبند مزور از آن چو من

انجم فروز گنبد هر انجمن نیند

از هول صور فکرت من در قیامتند

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۵ - قصیده

 

آمد بهار و بخت که عشرت فزا شود

از هر طرف هزار گل فتح وا شود

گلشن شود نشیمن سلطان نوبهار

چون بهر شاه تخت مرصع بنا شود

کان زر و جواهر بحر در و گهر

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۶ - در رثاء امام شهاب الدین

 

سر چه سنجد که هوش می‌بشود

تن چه ارزد که توش می‌بشود

دلم از خون چو خم به جوش آمد

جان چو کف ز او به جوش می‌بشود

منم آن بید سوخته که به من

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۷ - در رثاء امام شهاب الدین ابوالفضائل شروانی

 

سر چه سنجد که هوش می بشود

تن چه ارزد که توش می بشود

دلم از خون چه خم به جوش آمد

جان چو کف زد به دوش می‌بشود

منم آن بید سوخته که به من

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۸ - قصیده

 

نه دل از سلامت نشان می‌دهد

نه عشق از ملامت امان می‌دهد

نه راحت دمی همدمی می‌کند

نه محنت زمانی زمان می‌دهد

قرار جهان بر جفا داده‌اند

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۹ - قصیده

 

در کفم نیست آنچه می‌باید

در دلم نیست آنچه می‌شاید

هیچ در صبر دل نبندم از آنک

دانم از صبر هیچ نگشاید

غم‌گساری در ابر می‌جویم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۰ - در ستایش اتابک منصور فرمانروای شماخی و ابوالمظفر شروان شاه

 

مرا صبح دم شاهد جان نماید

دم عاشق و بوی پاکان نماید

دم سرد از آن دارد و خندهٔ خوش

که آه من و لعل جانان نماید

لب یار من شد دم صبح مانا

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۱ - مطلع دوم

 

شه اختران زان زر افشان نماید

که اکسیر زرهای آبان نماید

برآرد ز جیب فلک دست موسی

زر سامری نقد میزان نماید

نه خورشید هم خانهٔ عیسی آمد

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۲ - این قصیدهٔ را در زمان کودکی در ستایش فخر الدین منوچهر بن فریدون شروان شاه سروده است

 

صفتی است حسن او را که به وهم در نیاید

روشی است عشق او را که به گفت بر نیاید

علم الله ای عزیزان که جمال روی آن بت

به صفات درنگنجد به خیال در نیاید

چو نسیم زلفش آید علم صبا نجنبد

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۳ - در بیان عشق و گوشه نشینی و ستایش عصمة الدین خواهر منوچهر

 

از همه عالم کران خواهم گزید

عشق دل جویی به جان خواهم گزید

دولت یک روزه در سودای عشق

بر همه ملک جهان خواهم گزید

آفتابی از شبستان وفا

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۴ - قصیده

 

ایام خط فتنه به فرق جهان کشید

لن‌تفلحوا به ناصیهٔ انس و جان کشید

دل‌ها به نیل رنگ‌رزان درکشید از آنک

غم داغ گازرانه بر اهل جهان کشید

بر بوی یک نفس که همه ناتوانی است

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۵ - در رثاء امام ابو عمر و اسعد

 

بیدقی مدح شاه می‌گوید

کوکبی وصف ماه می‌گوید

بلکه مزدور دار خانهٔ نحل

صفت عدل شاه می‌گوید

ذره در بارگاه خورشید است

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۶ - در بیماری فرزند و تاثر از درگذشت وی گوید

 

حاصل عمر چه دارید خبر باز دهید

مایه جانی است ازو وام نظر باز دهید

هر براتی که امل راست ز معلوم مراد

چون نرانند به دیوان قدر باز دهید

ز آتش دل چو رسد دود سوی روزن چشم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۷ - در حکمت و اندرز

 

چشم بر پردهٔ امل منهید

جرم بر کردهٔ ازل منهید

علت هست و نیست چون ز قضاست

کوشش و جهد را علل منهید

چون بنابود دل قرار گرفت

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۸ - خاقانی این قصیده را در مرثیهٔ فرزند خویش امیر رشید الدین سروده و آن را ترنم المصائب گویند.

 

صبح‌گاهی سر خوناب جگر بگشایید

ژالهٔ صبح‌دم از نرگسِ تر بگشایید

دانه‌دانه گهر اشک ببارید چنانک

گره رشتهٔ تسبیح ز سر بگشایید

خاک لب‌تشنهٔ خون است و ز سرچشمهٔ دل

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۹ - مطلع دوم

 

ای نهان داشتگان موی ز سر بگشایید

وز سر موی سر آغوش به زر بگشایید

ای تذروان من آن طوق ز غبغب ببرید

تاج لعل از سر و پیرایه ز بر بگشایید

آفتابم گرو شام و شما بسته حلی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۰ - در ستایش ملک ارسلان مظفر

 

چون آه عاشقان شد صبح آتش معنبر

سیماب آتشین زد در بادبان اخضر

آن خایه‌های زرین از سقف نیم خایه

سیماب شد چو برزد سیماب آتشین سر

مرغ از چه زد شناعت بر صبح راست خانه

[...]

خاقانی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۲
sunny dark_mode