قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۶۱
به هر کس نعمتی گر زان فرستی
که یکره شکر احسان تو گوید
پس احول به که او هر نعمتی را
دو بیند شکر احسانت دو گوید
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۶۲
چو دشنامی شنیدی لب فروبند
که سالم مانی از دشنام دیگر
چه خوش گفت آن حکیم نکتهپرداز
که بر جان آفرین بادش ز داور
خری را گر به زیر دم خلد خار
[...]
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۶۳
گدای راهنشین گر کند تصور شاهی
اثاث پادشهانش شود چگونه میسر
نه هرکه را که درافتد به دل خیال خلافت
برند باجش بر در نهند تاجش بر سر
در آن محال که وهم و گمان مجال ندارد
[...]
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۶۴
مفتی شهر ما که آگه نیست
از حلال و حرام پیغمبر
مال محتاج را نموده هبا
خون مظلوم را گرفته هدر
چه شود یارب ار شود وقتی
[...]
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۶۵
ای دل ار نور جان طمع داری
یک زمان لب ببند از گفتار
خواهی ار صحن خانه نورانی
پیش خورشید برمکش دیوار
نه ترا گفتم آفتاب منیر
[...]
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۶۶
جور اگر کم بود اگر فزون
زان زیانها رسد در آخر کار
ای بسا دودمان که خواهد سوخت
آتش ار اندکست اگر بسیار
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۶۷
عاقلان مست حجت خویشند
عارفان مست جلوهٔ دیدار
دیدهٔ حقشناس اگر دارید
لب ببندید یا اولوالابصار
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۶۸
لاف طاعت چند در پیری زنی
ای نکرده در جوانی هیچ کار
آنچه را در روز روشن کس نجست
چون توانی جست در شبهای تار
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۶۹
محققست که دنیا مثال مرداریست
حرام صرف بر آن کس که هست برخوردار
ولی به حکم ضرورت به سالکان طریق
حلال گشته به هنگام نیستی مردار
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۷۰
مگر به خنده درآیی وگرنه هیبت تو
زبان عارف و عامی ببندد از گفتار
من از کلام تو گویم سخن چنان که قمر
ز آفتاب فلک عاریت کند انوار
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۷۱
اگر خاموش بینی عارفی را
مزن طعنش که هست آسوده از ذکر
چنان از پای تا سر غرق یارست
که هم ذکرش فراموشست و هم فکر
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۷۲
آدمی راکاو نباشد تجربت
بر چنان آدم شرف دارد ستور
میخورد مسکین نمک بر جای قند
طعم شیرین را نمیداند ز شور
مختصر گویم به هر کاری که هست
[...]
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۷۳
نفس امارهٔ تو دشمن توست
دشمن خویش را مخواه دلیر
خصم چون شد گرسنه گیرد خشم
لاجرم حمله آورد چون شیر
دشمن خویش را گرسنه مدار
[...]
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۷۴
گفت رندی با یکی در نیمروز
از در اندرز رمزی از رموز
که اگر در دور ناهموار چرخ
عیش یا غم بایدت بیدرد و سوز
دل منه در هیچ کار اندر جهان
[...]
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۷۵
ای داور زمین و زمان کز شکوه و فر
اندر جهان ندیده نظیرت نظر هنوز
الا بر آستان جلال تو آسمان
پیش کسی نبسته به خدمت کمر هنوز
در مدح اهل فارس سرودم قصیدهای
[...]
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۷۶
عارفان را شرم امروزست مانع از گناه
کز خدا غایب نمی بینند خود را یکنفس
زاهدان را هست حال بادهپیمایی جبان
کاو ننوشد شب شراب از بیمفردای عسس
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۷۷
هرگناهی که خودکند جبری
همه را از خدای داند و بس
ور ازو خیری اتفاق افتد
برگشاید به شکر نفس نفس
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۷۸
هزاران مکر و فن باشد زنان را
که نتواند یکی را چاره ابلیس
شود کاری چو بر ابلیس مشکل
بر او آسان کنند ایشان به تلبیس
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۷۹
ابومسیلمه گر دعوی نبوت کرد
جز این چه سود که خوانند خلق کذابش
گرفتم آنکه به شب کرمکی همی تابد
چه حدٌ آنکه برابر کنی به مهتابش
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۸۰
مگر خدای منزه نبود ای فرزند
که این زمان تو منزه کنی به تسبیحش
کنایتیست سخنهای اهل شرع تمام
که هست شیوهٔ ارباب فقر تصریحش