گنجور

 
قاآنی

ای دل ار نور جان طمع داری

یک زمان لب ببند از گفتار

خواهی ار صحن خانه نورانی

پیش خورشید برمکش دیوار

نه ترا گفتم آفتاب منیر

کم شود فیض نورش‌ از آثار

کم نگردد توکم کنیش به‌عمد

چون‌ که بر دیده برنهی استار

دست خود چون حجاب شمع کنی

کی به چشمت قدم نهد انوار

هرچه افزونترست ستر و حجاب

پرتو مهر کم کند دیدار

ای خداوند هست و نیست همه

که به تحقیق واقفی ز اسرار

عمر و توفیق ده مرا چندان

که کنم زانچه گفتم استغفار

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

بر رُخَش زلف عاشق است چو من

لاجرم همچو منش نیست قرار

من و زلفین او نگونساریم

او چرا بر گل است و من بر خار؟

همچو چشمم توانگر است لبم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
دقیقی

زان مرکّب که کالبد از نور

لیکن او را روان و جان ازنار

زان ستاره که مغربش دهنست

مشرق او را همیشه بر رخسار

عنصری

بارگی خواست شاد بهر شکار

بر نشست و بشد بدیدن شار

فرخی سیستانی

ای دل نا شکیب مژده بیار

کامد آن شمسه بتان تتار

آمد آن سرو جلوه کرده به ناز

آمد آن گلبن خمیده ز بار

آمد آن بلبل چمیده به باغ

[...]

منوچهری

هست ایام عید و فصل بهار

جشن جمشید و گردش گلزار

ای نگار بدیع وقت صبوح

زود برخیز و راح روح بیار

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه