گنجور

 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۰
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱

 

احداث زمانه را چو پایانی نیست

و احوال جهان را سر و سامانی نیست

چندین غم بیهوده به خود راه مده

کاین مایهٔ عمر نیز چندانی نیست

۲ بیت
باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲

 

آن کس که درون سینه را دل پنداشت

گامی دو نرفته، جمله حاصل پنداشت

علم و ورع و زهد و تمنا و طلب

این جمله رهند، خواجه منزل پنداشت

۲ بیت
باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳

 

ای در طلب آن که لقا خواهی یافت

وقتی دگر از فوق سما خواهی یافت

با توست خدا و عرش اعظم دل توست

با خود چو نیابی اش کجا خواهی یافت

۲ بیت
باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴

 

راهی ست دراز و دور، می باید رفت

آنجات اگر مراد برناید، رفت

تن مرکب توست تا به جایی برسی

تو مرکب تن شوی، کجا شاید رفت؟

۲ بیت
باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵

 

آرامِ مَنا! کجاست آرامگهَت

ره سوی تو کو؟ که سوی من باد رهت

زین روی که مه به شب بُوَد، روزِ رهی

شب گشت در آرزوی روی چو مهت

۲ بیت
باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۶

 

بر خود چه نهی رنج در این جای سِپَنج

چون پای یقین نهاده ای بر سر گنج

بنشین به تأنی و بر آسا از رنج

و آن گنج به معیار خرد بر خود سنج

۲ بیت
باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۷

 

هستی تو سزای این و صد چندین رنج

تا با تو که گفت کاین همه بر خود سنج

از خوردن و خواستن بر آسا و بباش

و آرام گزین که خفته ای بر سر گنج

۲ بیت
باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸

 

ای کرده فریبنده جهانت گستاخ

می آیی و می روی در او پهن و فراخ

گویی نرسد مرگ به من؛ چون نرسد؟

نه پای وی آبله، نه کفشش سوراخ

۲ بیت
باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۹

 

عمر تو اگر فزون شود از پانصد

افسانه شوی عاقبت از روی خرد

باری چو فسانه می شوی، ای بخرد

افسانهٔ نیک شو، نه افسانهٔ بد

۲ بیت
باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۰

 

چون درد توام در این دل ریش افتاد

بیگانگی ام نخست بر خویش افتاد

چون دیده به جستجوی رویت برخاست

از آرزوی تو اشک در پیش افتاد

۲ بیت
باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۱

 

دل نعره زنان ملک جهان می طلبد

پیوسته وجود جاودان می طلبد

مسکین خبرش نیست که صیاد اجل

پی بر پی او نهاده، جان می طلبد

۲ بیت
باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۲

 

غم با لطف تو شادمانی گردد

عمر از نظر تو جاودانی گردد

گر باد به دوزخ برد از کوی تو خاک

آتش همه آب زندگانی گردد

۲ بیت
باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۳

 

عشق تو مرا زندهٔ جاویدان کرد

سودای توام، بی سر و بی سامان کرد

لطف و کرم تو، جسم را چون جان کرد

در خاک عمل بهتر از این نتوان کرد

۲ بیت
باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴

 

در عشق تو جان بوالهوس می میرد

چون شعله ز انبوهی خس می میرد

روزی که دلم به طره بستی، گفتم

کاین مرغ آخر در این قفس می میرد

۲ بیت
باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۵

 

یاد تو کنم دلم چنان برخیزد

که امید به کلی از جهان برخیزد

آیا بودا که از میان من و تو

ما بین فراق از میان بر خیزد

۲ بیت
باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۶

 

چندان برو این ره که دویی برخیزد

گر هست دویی، به رهروی برخیزد

تو او نشوی، ولی اگر جهد کنی

جایی برسی کز تو، تویی برخیزد

۲ بیت
باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۷

 

دنیا مطلب تا همه دین ات باشد

دنیا طلبی، نه آن ، نه این ات باشد

بر روی زمین، زیر زمین وار بزی

تا زیر زمین، روی زمین ات باشد

۲ بیت
باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۸

 

از شبنم عشق خاک آدم گل شد

صد فتنه و شور در جهان حاصل شد

چون نشتر عشق بر رگ روح زدند

یک قطره فرو چکید و نامش دل شد

۲ بیت
باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۹

 

تا داروی او درد مرا درمان شد

پستیم بلندی شد و کفر ایمان شد

جان و دل و تن، هر سه حجاب ره بود

تن دل شد و دل جان شد و جان جانان شد

۲ بیت
باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۰

 

صاحب نظران که آینهٔ یکدگرند

چون آینه از هستی خود بی خبرند

گر روشنیی می طلبی، آینه وار

در خود منگر، تا همه در تو نگرند

۲ بیت
باباافضل کاشانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۰
 
تعداد کل نتایج: ۱۹۲