گنجور

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصرالمعالی

بگسستی ایا بسر طمع آسان شد

منزلگهت از قناعت آبادان شد

عین‌القضات همدانی

از دست بت شاهد، جان بیجان شد

دل در طلب وصلش بی درمان شد

او خود بخودی ز ما همی پنهان شد

کفر و اسلام نزد ما یکسان شد

عطار

دل از طمع خام چنان بریان شد

از آتش شوقی که چنان نتوان شد

جانی که ز قدر فخر موجوداتست

در راه غم تو با عدم یکسان شد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
کمال‌الدین اسماعیل

زلف تو دلم برد و بقصد جان شد

گفتم که بگیرمش زمن ترسان شد

در تاب شد از نخست و بر خود پیچید

پس خم زد و در زیر کله پنهان شد

حکیم نزاری

ای دل سر و کارت ار چه بی‌سامان شد

با یار ز انصاف برون نتوان شد

ابرست رقیب و مه نو روی جیب

چون ابر برآمد مه نو پنهان شد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه