گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جمال‌الدین عبدالرزاق

جائی که غمت بقصد جان برخیزد

دل را چه زیان گر از میان برخیزد

دارم سر آن که تا بدستت نکنم

از پا ننشینم ار جهان برخیزد

اوحدالدین کرمانی

گر دل نفسی از سر جان برخیزد

غمهای نشسته بی کران برخیزد

آن دم که تو با گناهِ خود بنشینی

با این همه غصّه از میان برخیزد

مجد همگر

شاها کرمت از پی آن برخیزد

تا رسم تکبر زمیان برخیزد

لیکن تو به نفس خود جهان دگری

عاقل نپسندد که جهان برخیزد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مجد همگر
خواجوی کرمانی

چون سوز غم تو از جهان برخیزد

از هستی ما نام و نشان برخیزد

برخاک سر کوی تو رفتیم بباد

تا خود چه غبار ازین میان برخیزد

شیخ بهایی

آن روز دل غم جهان برخیزد

رنگ غم از آیینه ی جان برخیزد

کاین تیره غبار آسمان بنشیند

وین توده ی خاک از میان برخیزد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شیخ بهایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه