خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱
باز چون بلبل بصد دستان ببستان آمدیم
باز چون مرغان شبگیری خوش الحان آمدیم
گر بدامن دوستان گل می برند از بوستان
ما بکام دوستان با گل ببستان آمدیم
آستین افشان برون رفتیم چون سرو از چمن
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲
مگر که صبح من امشب اسیر گشت بشام
وگرنه رخ بنمودی ز چرخ آینه فام
مگر ستاره ی بام از شرف بزیر افتاد
وگرنه پرده برافکندی از دریچه ی بام
خروس پرده سرا امشب ازچه دم دربست
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳
چشم پرخواب گشودی و ببستی خوابم
و آتش چهره نمودی و ببردی آبم
آنچنان تشنه لعل لب سیراب توام
کاب سرچشمه ی حیوان نکند سیرابم
دوش هندوی تو در روی تو روشن می گفت
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴
عشق آن بت ساکن میخانه می گرداندم
جام غمگین در پی جانانه می گرداندم
آشنائی از چه رویم دور می دارد ز خویش
چون ز خویش و آشنا بیگانه می گرداندم
ترک رو می روی زنگی موی تازی گوی من
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵
آید ز نی حدیثی هر دم بگوش جانم
کاخر بیاد بشنو دستان و داستانم
من آن نیم که دیدی و آوازه ام شنیدی
در من بچشم معنی بنگر که من آنم
گر گوش هوش داری بشنو که باز گویم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶
دل بدست غم سودای تو دادیم و شدیم
چشمه ی خون از چشم گشادیم و شدیم
پشت بر دنیی و دین کرده و جان در سر دل
روی در بادیه ی عشق نهادیم و شدیم
تو نشسته بمی و مطرب و مامست و خراب
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷
آفتابست یا ستاره ی بام
که پدید آمد از کناره ی بام
ماه در عقرب و قصب بر ماه
شام بر نیمروز و چین در شام
نام خالش مبر که وحشی را
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸
دوش می آمد نگار بر برم
گفتم ای آرام جان و دلبرم
دامن افشان زین صفت مگذر ز ما
گفت بگذار ای جوان تا بگذرم
گفتم امشب یک زمان تشریف ده
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۹
من بار هجر می کشم و ناقه محملم
برگیر ساربان نفسی باری از دلم
طوفان آب دیده گر از این صفت رود
زین پس مگر سفینه رساند به منزلم
با درد خود مرا بگذارید و بگذرید
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰
درد دل خویش با که گویم
داد دل خویش از که جویم
چون چهره بخون دیده شستم
دست از دل خسته چون نشویم
کر گشت فلک زهای هایم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱
اهل دل را خبر از عالم جان آوردیم
تحفه ی جان جهان جان و جهان آوردیم
چون نمی شد ز در کعبه گشادی ما را
رخت خلوت بخرابات مغان آوردیم
شمع جانرا ز قدح در لمعان افکندیم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲
اشارت کرده بودی تا بیایم
بگو چون بی سر و بی پا بیایم
من شوریده دل را از ضعیفی
ندانی باز اگر فردا بیابم
گرم رانی بگو تا بازگردم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳
ما بدرگاه تو از کوی نیاز آمده ایم
بهوایت زره دور و دراز آمده ایم
قدحی آب که بر آتش ما افشاند
که درین بادیه با سوز و گداز آمده ایم
بینوا گرد عراق ارچه بسی گردیدیم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴
نوبتی صبح برآمد ببام
نوبت عشّاق بگوی ای غلام
مرغ سحر در سخن آمد باز
ساز بر آواز خروسان بام
کوکبه ی قافله سالار صبح
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵
امروز که من عاشق و دیوانه و مستم
کس نیست که گیرد بشرابی دو سه دستم
ای لعبت ساقی بده آن باده ی باقی
تا باده پرستی کنم و خود نپرستم
با خود چو دمی خوش ننشستم بهمه عمر
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶
این چه با دست کزو بوی شما می شنوم
وین چه بویست که از کوی شما می شنوم
مرغ خوش خوان که کند شرح گلستان تکرار
زو همه وصف گل روی شما می شنوم
از سهی سرو که در راستیش همتا نیست
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷
این چه بویست که از باد صبا می شنوم
وین چه خاکست کزو بوی وفا می شنوم
گر نه هدهد ز سبا باز پیام آوردست
این چه مرغیست کزو حال سبا می شنوم
از کجا می رسد این قاصد فرخنده کزو
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸
تخفیف کن از دور من این باده که مستم
وز غایت مستی خبرم نیست که هستم
بر بوی سر زلف تو چون عود بر آتش
می سوزم و می سازم و با دست بدستم
در حال که من دانه ی خال تو بدیدم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹
سلامی بجانان فرستاده ام
بآرام دل جان فرستاده ام
زهی شوخ چشمی که من کرده ام
که جان را بجانان فرستاده ام
شکسته گیاهی من خشک مغز
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰
ما جرعه چشانیم ولی خضرو شانیم
ما راه نشینیم ولی شاه نشانیم
ما صید حریم حرم کعبه قدسیم
ما راهبر بادیه ی عالم جانیم
ما بلبل خوش نغمه ی باغ ملکوتیم
[...]