گنجور

 
خواجوی کرمانی

اشارت کرده بودی تا بیایم

بگو چون بی سر و بی پا بیایم

من شوریده دل را از ضعیفی

ندانی باز اگر فردا بیابم

گرم رانی بگو تا بازگردم

وگر خوانی بفرما تا بیایم

بهر منزل که فرمائی بدیده

چه جابلقا چه جابلسا بیابم

اگر برفست و گر باران نترسم

اگر با دست و گر سرما بیایم

اگر خواهی که با تن ها نباشم

نه با تن ها من تنها بیابم

وگر گوئی بیا تا قعر دریا

ز بهر لؤلؤ لالا بیایم

بدان جائی که گوهر می توان یافت

اگر کوهست و گر دریا بیایم

ایا کوی تو منزلگاه خواجو

چه فرمائی نیایم یا بیایم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
باباطاهر

غمم غم بی و همراز دلم غم

غمم هم‌صحبت و همراز و همدم

غمت مهله که مو تنها نشینم

مریزا بارک الله مرحبا غم

سنایی

چو دانستم که گردنده‌ست عالم

نیاید مرد را بنیاد محکم

پس آن بهتر که ما در وی مقیمیم

شبان و روز با هم مست و خرم

مرا زان چه که چونان گفت ابلیس

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

مبارک باد و میمون باد و خرم

همایون خلعت سلطان عالم

بلی خود خلعت سلطان بهرحال

مبارک باشد و میمون و خرم

ترا بیرون ز تشریف شهنشاه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه