رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۳۳ - گل من کجایی (شور)
آن دم که باتو باشم
محنت و غم سرآید
و آن شب که بی تو باشم
جانم ز تن برآید
پیش تو سر نهادم
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۴۱ - بهار عاشق (اصفهان)
برده صبرم از دل چشم مستی
ماه ساغر نوشی می پرستی
در میان خوبان فتنه جویی
در شکار دلها چیره دستی
شب با چهره او مه جلوه گر نیست
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۴۵ - بهار شادی
سوی بستان شد ز نو وزان باد بهاری
بلبل با گل کرده تازه پیمان عشق و یاری
چمن ز گل خبر دهد از جمال نکویان
صبا ز دل برد محن با نسیم بهاری
شکوفه رخسار نکو آراید بنفشه از طره گره بگشاید
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۴۸ - هستی
هستی ندارد بها بی عشق و مستی، مستی بود کار ما در بزم هستی
در میخانه عاشقی ساغرپرستم، ساقی چون تو شوی، خوشا ساغرپرستی
باز آی گل خندان از در مجلس، به دستی قدح، مینا به دستی
دارم غمی و دردی، رخسار زردی، خوش تر بود درد عشق از تندرستی
جانا با غم تو شادم، شادم که جان در پایت دادم
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۵۲ - برای سنگ مزارم سرودهام
الا، رهگذر، کز راهِ یاری
قدم بر تُربَتِ ما، میگذاری
در اینجا، شاعری غمناک خفته است
رهی در سینهٔ این خاک خفته است
فرو خفته چو گل، با سینهٔ چاک
[...]