گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۴ - با این همه شهرت

 

معروف تر از من به جهان نیست خردمند

پس بسته چراام به چنین جایی مجهول

نه خفته نه بیدار نه دیوانه نه هشیار

نه مرده و نه زنده نه بر کار و نه معزول

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۲ - مجازات باد خزان

 

گرد باد خزان کرد به ما به رحیل آری

وز لشکر نوروز برآورد دماری

دارم چو تو بت روی و دلارام نگاری

سازم ز جمال تو من امروز بهاری

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

ای گشته دل من به هوای تو گرفتار

دل بر تو زیان کرد چه سودست ز گفتار

از غم دل جوشان مرا بار گران کرد

آن عنبر پر جوش بر آن اشهب پر بار

ای نرگس بیمار تو بر خواب چو نرگس

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

ای سلسله مشک فکنده به قمر بر

خندیده لب پر شکر تو به شکر بر

چون قامت تو نیست سهی سرو خرامان

چون چهره تو نیست گل لعل به بر بر

تا تو کمری بستی باریک میان را

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

بدرود همی کرد مرا آن صنم من

گریان و درآورده مرادست به گردن

از زخم دو کف همچو دلش کردم سینه

ور آب دو دیده چو برش کردم دامن

رنجور شد از بهر من و روی دژم کرد

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

غم بگذرد از من چو به من برگذری تو

آن لحظه شوم شاد که در من نگری تو

از نازکیِ پایِ تو ای یارِ دلِ من

رنجه شود ار سوسن و نسرین سپری تو

وین دیدهٔ روشن چو من از بهر تو خواهم

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - مدیح ابوالفرج نصر بن رستم

 

هجران تو ای شهره صنم باد خزانست

کاین روی من از هجر تو چون برگ رزانست

در طبع نشاطم طمع وصل چنانست

در باغ دلم باد فراق تو همانست

انگشت و زبان رهی از عشق گرانست

[...]

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۲
sunny dark_mode