گنجور

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱

 

ای حسن تو چون فتنهٔ چشم تو جهانگیر

صد سلسله دل در خم زلف تو به زنجیر

عشق من و رخسار تو این هردو جهانسوز

حسن تو و گفتار من این هردو جهانگیر

قدم چو کمان قد تو چون تیر از آن‌رو

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲

 

ای زلف تو چون خاطر عشاق مشوش

وی صفحهٔ رویت ز خط و خال منقش

موی تو به روی تو عبیریست به مجمر

خال تو به چهر تو سپندیست برآتش

روی تو حدیقهٔ گل اما گل بی‌خار

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲

 

بس رنج در آماجگه عشق تو بردیم

مردیم و خدنگی ز کمان تو نخوردیم

با سوز دلی گرمتر از آتش بهمن

چون آب دی از سردی مهر تو فسردیم

بی‌ماه رخت همچو حکیمان رصد بند

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳

 

واجب نبود دل به بتی بیهده بستن

کاو را نبود شیوه به جز عهد شکستن

هر دوست که با دوست ندارد سر پیمان

میباید از او رشتهٔ پیوند گسستن

چون یار ندارد خبر از یار چه حاصل

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹

 

ای روی تو فرخنده‌ترین صنع الهی

در مملکت حسن ترا دعوی شاهی

خورشید بود زیرکلاه تو عجب نیست

گر زانکه کنی دعوی خورشیدکلاهی

خال و خط و زلف و رخ و چشم و مژهٔ تو

[...]

قاآنی
 
 
sunny dark_mode