گنجور

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۵۳۲

 

عمری ز پی دوست نمودم تک و دو

عقلم به هزار جانب انداخت جلو

عشق آمد و هنگامه دیگر سر کرد

آن معرکه برشکست ای عقل برو

قدسی مشهدی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

نوروز شد و یار به من بست گرو

کز داغ کهن به دل نماند پرتو

گفتم که ندارم چه شود پس گفتا

خوش باش که روز از نو و روزی از نو

فیاض لاهیجی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

پر در پی وصل آرزوها تک و دو

کردیم و نشد مراد حاصل یک جو

ناکام گذشتیم از این کهنه سرای

مانند فقیر عزب از کوچه نو

واعظ قزوینی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳ - اسبیات

 

امروز به زیر پایم اسپ است بدو

چون فیل بود لکه چو فرزین کج رو

پیوسته به کهکشان چرا می سازد

حاجت نه به آخور است او را نه به جو

سیدای نسفی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

تا کی گوئی قطره فروهل یم جو

گشتم خفه زین پر نفسی ها کم گو

گفتی که خداست آدم آری آری

... شغال مرده سگ آدم کو

یغمای جندقی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۴۲

 

از اهل خراسان سخن خیر مگو

آدم رخ و دیو شکل و اهریمن خو

چون خامه تهی مغز و دورنک و دوزبان

چون نامه سیه دل و چو زن شوهر بو

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۴۳

 

عید است و ببر کرده همه جامه نو

من جامه بجام باده بنهاده گرو

یکجام می کهنه بنوشی شب عید

بهتر که بتن پوشی صد جامه نو

میرزا حبیب خراسانی
 
 
۱
۲
۳