گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۴

 

دردی است درین دلم نهانی

کان درد مرا دوا تو دانی

تو مرهم درد بیدلانی

دانم که مرا چنین نمانی

من بندهٔ بی کس ضعیفم

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۶

 

ای ساقی از آن قدح که دانی

پیش آر سبک مکن گرانی

یک قطره شراب در صبوحی

باشد که به حلق ما چکانی

زان پیش خمار در سر آید

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۱

 

ای هجر تو وصل جاودانی

واندوه تو عین شادمانی

در عشق تو نیم ذره حسرت

خوشتر ز حیات جاودانی

بی یاد حضور تو زمانی

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۴

 

ترسا بچه‌ای به دلستانی

در دست شراب ارغوانی

دوش آمد و تیز و تازه بنشست

چون آتش و آب زندگانی

دانی که خوشی او چه سان بود

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۵

 

گفتم بخرم غمت به جانی

بر من بفروختی جهانی

مفروش چنان برآن که پیوست

عشوه خرد از تو هر زمانی

بنواز مرا که بی تو برخاست

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۸

 

تا در سر زلف تاب بینی

دل در بر من خراب بینی

گر آتش عشق بر فروزم

بس دل که برو کباب بینی

گر پرده ز روی خود گشایی

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۵

 

سرمست درآمد از سر کوی

ناشسته رخ و گره زده موی

وز بی خوابی دو چشم مستش

چون مخموران گره بر ابروی

ترک فلکش به جان همی گفت

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۱

 

ای راه تو را دراز نایی

نه راه تو را سری نه پایی

این راه دراز سالکان را

کوته نکند مگر فنایی

عاشق ز فنا چگونه ترسد

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۱

 

چون روی بود بدان نکویی

نازش برود به هرچه گویی

رویی که ز شرم او درافتاد

خورشید فلک به زرد رویی

چون در خور او نمی‌توان شد

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲

 

ما مست شراب جان فزاییم

سرخوش ز می گره گشاییم

در کنج شرابخانه گنجی است

ما طالب گنج کنجهاییم

آنها که هوای می ندارند

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳

 

کی باشد ازین نشیب نمناک

دل خیمهٔ جان زند برافلاک

بستاند عقل جوهر از جان

بفشاند روح دامن از خاک

وین خیمهٔ چار طاق ایوان

[...]

عطار
 
 
۱
۴
۵
۶