گنجور

قائم مقام فراهانی » منشآت » رساله‌ها » شمایل خاقان - قسمت اول

 

سوسن بسان عیسی یک روزه گشت ناطق

غنچه بسان مریم دوشیزه گشت حامل

قائم مقام فراهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۵۱

 

میلت نوشته بر جان شوقت سرشته در گل

با احتمال دوری تابوت به ز محمل

در راه عشق سستی کاری است سخت مشکل

سعدی به روزگاران مهری نشسسته بر دل

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۵۷

 

از هول آن کم افتد ای بارم از تو در گل

زان چهر و لب سرانجام افغان و اشک حاصل

چون آبگون عقیقت و آن آذرین شمایل

از موج دجله چشم وز تاب شعله دل

یغمای جندقی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸

 

تن بر کرانه ضایع دل در میانه غافل

چون غرقه ای که ماند رختش به سوی ساحل

داغم به شعله زایی انداز برق خاطف

سعیم به نارسایی پرواز مرغ بسمل

ذوق شهادتم را دست قضا به حنا

[...]

غالب دهلوی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۸ - در تشکیل مجلس عزا و رثای بر جناب شهادت مآب حضرت سیدالشهدا

 

برخی ز دخترانش چون مرغ نیم بسمل

دستی ز غصه برسر پائی ز اشک درگل

این خسته از معاند آن بسته از موکل

پیدا عذار ایشان از حلقه سلاسل

جیحون یزدی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

تیری که زد به دشمن، ما را نشست بر دل

دردا که صید ما را صیاد کشت غافل

افسوس، کان جفاجو، از ما نمی ستاند

هرگز بهای بوسی جان و تن و سر و دل

ما را به خاک کویش جان دادن است آسان

[...]

افسر کرمانی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۷ - و برای او همچنین

 

آه از دمی که زینب بنمدو جا به محمل

بازوی در سلاسل راس حسین مقابل

از محنت دل‌وی (صامت) مباش غافل

سعدی به روزگار مهری نشسته بر دل

صامت بروجردی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

بازوی عشق بنهاد بر دوش ناقه دل

باری کزان نشیند تا ناف ناقه در گل

من چون کشم کمانت ای ناوکت توان کش

تو ترک نیم مستی من مرغ نیم بسمل

بگرفته تیغ روشن بنشسته بر بتوسن

[...]

صفای اصفهانی
 

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

خورشید معرفت زد سر بر ز مشرق دل

تا کی به خواب نازی یا ایهاالمزمل

ای عشق این چه سوداست کز یک کرشمه تو

در زیر تیغ بوسد مقتول دست قاتل

در مکتب حقیقت داند ادیب عشقش

[...]

حاجب شیرازی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

در محفل رقیبان رویت شکفته گل گل

با ما رسید نوبت کار تو شد تغافل

اندر محیط عشقت عمریست ناخدایم

افکنده خویشتن را در کشتی توکل

مژگان کشیده صف صف چشمان سحر سازت

[...]

طغرل احراری
 
 
۱
۲
sunny dark_mode