گنجور

 
طغرل احراری

در محفل رقیبان رویت شکفته گل گل

با ما رسید نوبت کار تو شد تغافل

اندر محیط عشقت عمریست ناخدایم

افکنده خویشتن را در کشتی توکل

مژگان کشیده صف صف چشمان سحر سازت

قصد کدام داری با این همه تجمل؟!

شور طرب فزاید از خنده دهانت

وصف تو را نماید مینا به بانگ قل قل

با یاد عارض تو گل جامه را دریده

بی‌تو به باغ و گلشن در آه و ناله بلبل

داغ است لاله را دل از حسرت جمالت

خون می‌خورد ز لعلت پیوسته شیشه مل

آشفته روزگارم طغرل به دور زلفت

بادا همیشه ما را تا حشر این تسلسل!

 
sunny dark_mode