گنجور

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۸۰

 

دندان و عارض بتم از من ببرد هوش

کاین در نوش طعمست ، آن ماه مشکپوش

جوشان شده دو زلف بت من بروی بر

جانم بر آتش است از آن آمده بجوش

اندر چهار چیزش دارم چهار چیز

[...]

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۹۴

 

شاها هزار سال بعزّ اندرون بزی

وانگه هزار سال بملک اندون ببال

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۱۶

 

زان ملک را نظام و ازین عهد را بقا

زان دوستان بفخر و ازین دشمنان شمان

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۱۷

 

از آرزوی روی گل و روی دوستان

زرّین شدست روی من و روی بوستان

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۱۸

 

چون سیم سفچه شاخ درختان جویبار

چون زرّ خفچه برگ درختان بوستان

گر بوستان بباد خزان زرد شد رواست

اندی که سرخ ماند روی خدایگان

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۱۹

 

دریا گر آن بود که بدو در گهر بود

دریاست مدح گوی خداوند را دهان

در زیر امر اوست جهان و جهان خود اوست

یا رب خدایگان جهانست یا جهان

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۲۰

 

آبست و زعفران حسد تو که حاسدت

بر چشم چشمه دارد و بر چهره زعفران

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۲۱

 

نا داده سود باشد و داده زیان بخلق

او داده سود بیند و نا داده را زیان

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۳۶

 

ای ترک میر ، فتنۀ بغما و خلخی

هم سر و مشک زلفی و هم ماه گلرخی

همچون بهار خرّم دردیده خرمی

همچون همای فرّخ بر بنده فرخی

در جادویی معلم پیران بابلی

[...]

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۴۰

 

جزوی و کلی از دو برون نیست آنچ هست

جز وی همه تو بخشی و کلی همه خدای

من از خدای و از تو همی خواهم این دو چیز

تا او ترا بقا دهد و تو مرا قبای

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۴۳

 

خوارزم گرد لشکرش ار بنگری همی

بینی علم علم تو بهر دشت و کردری

عنصری
 

ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۱۲

 

با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین

با هر که نیست عاشق کم کن قرینیا

باشد گه وصال ببینند روی دوست

تو نیز در میانهٔ ایشان ببینیا

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۲۱

 

ای ترک جان نکرده و جانانت آرزوست

زنار نابریده و ایمانت آرزوست

در هیچ وقت خدمت مردی نکرده‌ای

و آنگه نشسته صحبت مردانت آرزوست

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۲۴

 

ای روی تو چو روز دلیل موحدان

وی موی تو چنان چو شب ملحد از لحد

ای من مقدم از همه عشاق چون تویی

مر حسن را مقدم چون از کلام قد

مکی به کعبه فخر کند مصریان به نیل

[...]

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۲۶

 

آری چنین کنند کریمان که شاه کرد

سوی رهی بچشم بزرگی نگاه کرد

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۳۰

 

با خلق هر کرم که کند هم خدا کند

باشد که ناگهی نگهی هم به ما کند

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۵۱

 

تعویذ گشت خوی بدان روی خوب را

ورنه به چشم بد بخورندیش مردمان

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۵۳

 

با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین

با هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین

باشد که در وصال تو بینند روی دوست

تو نیز در میانهٔ ایشان نه‌ای ببین

ابوسعید ابوالخیر
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۱ - قصیده فتح سومنات و مدح یمین الدوله محمود غزنوی

 

جان مرا غمت هدف حادثات کرد

تا عشق سوی من نظر التفات کرد

حال مرا و زلف پریشان خویش را

در راه عاشقی رقم مشکلات کرد

تا شاه خسروان سفر سومنات کرد

[...]

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۳۲ - در توصیف ممدوح

 

دانی که چون رسد بجهان نور آفتاب

انعام عام او بجهان همچنان رسد

کان خاک بر سرآرد و بحر آب در دهن

صیت سخای او چو بدریا و کان رسد

عسجدی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۵۵۶
sunny dark_mode