صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۴
حیرت بهجای حفظ و تزلزل بهجای تاب
بیمار کربلا به پدر کرد این خطاب:
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۷۰
ظلمی که بی گزاف برون رفته از حساب
حاشا کی از ضمیر توان برد در کتاب
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۸۱
مردان بی حمیت و نسوان بی حجاب
این بودشان معامله با آل بوتراب
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹
روشن چراغ کس نکند پیش آفتاب
ای آفتاب پیش رخ ماه من متاب
گفتار نگار من که به خواب آیمت شبی
آخر شبی چوبخت من ای چشم من بخواب
چشمم چو لاله گشته فشاند ز بسکه اشک
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند سوم
از عشق هم گذشت که عشق است خود حجاب
پس روی خویش دید چو خورشید بی نقاب
نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۲ - در مراثی مولی الکونین حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام فرماید
چون کرد خور ز توسن زرین تهی رکاب
افتاد در ثوابت و سیاره انقلاب
غارتگران شام به یغما گشود دست
بگسیخت از سرادق زر تار خور طناب
کرد از مجره چاک فلک بردۀ شکیب
[...]
نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۲ - در مراثی مولی الکونین حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام فرماید
لختی نمود با سپه کینه زبن خطال
جز تیر جان شکار ندادش کسی جواب
از غنچه های زخم تن نازنین او
آراست گلشنی فلک اما نداد آب
بالله که جز دهان نبی آب خور نداشت
[...]
نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۲ - در مراثی مولی الکونین حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام فرماید
مهلت گرفت آنشب از آنقوم بی حجاب
پس شد به برج سعد درخشنده آفتاب
نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۲ - در مراثی مولی الکونین حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام فرماید
از تیر کین چو کرد تهی شاهد بن رکاب
آمد فرا بگوش وی از پرده این خطاب
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - درتهنیت عید غدیر و منقبت حضرت امیر (ع)
تا خاک را درنگ بود باد را شتاب
تا نار انجماد برد آب التهاب
تا بالد ارض برفلک از عید بوتراب
یار ترا شکوه خطر بر حد نصاب
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۸ - وله
هان ای سر بریده زتن خیره آفتاب
کز زن مزاجی تو دوچارم در انقلاب
پس کش عنان و اینقدر از کین مزن رکاب
من برهمن نیم که ز کیدت باضطراب
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۵ - وله
ای ساز کرده دولت تو بربط شباب
دعد جهان نو اخته برنام تو رباب
بگرفته بکر فضل بکاخت ز رخ نقاب
جاهت بجعد شاهد فر ریخته گلاب
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۲۲ - در میلاد سعادت بنیاد امام زمان علیه السلام
عید است و کرده دلبر من دست و پا خضاب
خوش رنگ تازه ریخته از بهر دل بر آب
دارد برای بردن دل، شیوه ها به چشم
ریزد بر آب رنگ و بَرَد دل ز شیخ و شاب
تنها نه من ز نرگس مستش شدم ز دست
[...]
افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
ای آفتاب از مه رویت در التهاب
آیینه تو ساخته، خاکستر آفتاب
ما بی حجاب، روی تو دیدیم و عاشقیم
اندر میان ما و تو، کی سد شود، حجاب
اندر خمار تیره دلی چند سر کنم
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل دوم - مدیحهسراییها » شمارهٔ ۲۰ - در دریای سرمدی
گر چرخ سر به پیچد از حکم آن جناب
از کهمشان به گردن وی افکند طناب
گاه سواریش ز سر شوق، با شتاب
روح الامین ز سمت یمین، گیردش رکاب
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل چهارم - ترکیببندها » شمارهٔ ۱ - شانزده بند عاشورایی
وانگه سکینه کرد به صد خوف و اضطراب
با نعش چاک چاک پدر، این چنین خطاب
صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۱۷ - در نیمه شعبان و مدح حضرت حجت(ع)
ای ممکنات ذره و شخص تو آفتاب
از آفتاب طلعت خود بر فکن نقاب
تا کی نقاب مهر درخشان شود سحاب
دلها ز حسرت رخ زیبات گشته آب
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۲
برخیز و در قدح فکن آن جوهر مذاب
کش بوی مشک ناب بود رنگ زرناب
زان می که چون بدرکشی از قعر خم قار
گوئی که کرده سر زدل شب برآفتاب
هان ای حریف تا نکنی آب در بمی
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
طالع به صبحدم شود، ار با تو آفتاب
پنهان کند ز شرم تو، رخساره در سحاب
مه را، ز خجلت تو بود، روی در محاق
وز شرم، آفتاب به رخ افکند نقاب
خورشید منکسف شود و ماه منخسف
[...]