ای مه که قد تست فتن زا قیامتی
نی نی زقامت تو قیامت علامتی
بر رخ نمانده باز چو باب سلامتی
بازم مجو بسجن سکندر اقامتی
هل خیمه را فرود و بکش رخش زیر زین
جائی که بازسخره عصفور می شود
نار از زبانه طعنه زن نور می شود
مرد بصیر مسخره کور می شود
بهرام کشته از لگدگور می شود
نادان کند تمکین و کودن شود مکین
هان ای زحل مگوی که من نحس اکبرم
نجمت بسم توسن تربیع بسپرم
بالله که در نحوست من از تو بدترم
هش دار کز مقارنه تیره اخترم
ناگاه محترق شودت چرخ هفتمین
هان ای خجسته برجیس ای کز توفقت
در کوکبی نیامده تاب تطابقت
کم عشوه کن نه مشتریم برتعلقت
نارم پی قران سعادت تملقت
گر صد هزار قرن و بالم بود قرین
هان ای ستاره سوخته مریخ دشنه زن
هر چند تیغ بازی این جا سپر فکن
رنجه مکن سرین خود از شاخ کرگدن
گشتم سته بترس که این فرقدین من
هم موی مژه اش شده مریخ آفرین
هان ای سر بریده زتن خیره آفتاب
کز زن مزاجی تو دوچارم در انقلاب
پس کش عنان و اینقدر از کین مزن رکاب
من برهمن نیم که ز کیدت باضطراب
سایم ز روی عجز بخاک درت جبین
ای زهره شادزی که بد از من تو نشنوی
با مطربان مرا بچه زهره است کجروی
هان دور دورتست بزن راه پهلوی
نشگفت مطربی کند از جای خسروی
این عهد اگر زدخمه درآید سبکتگین
هان ای عطارد ای قلمت قاید پلیس
رخساره ات گرفته تر ازخصلت خسیس
اکنون که جوش دیگ تو شد وقف کاسه لیس
دژخیم ترنشین و براتم به یخ نویس
هر چم شود نصیب زمحصول مآء وطین
هان ای قمر عبث به پی غدر میشوی
گه در نعال و گاه سوی صدر میشوی
زین ژاژ ترکتازت بی قدر میشوی
تو خود گهی هلال و گهی بدر میشوی
تا کی کنی بنقص کمالات من کمین
من از عطش اگر مقر اندر سقر کنم
مشنو که چشم عجز بآب خضر کنم
با حکم خویش حلقه بگوش قدر کنم
آنم که خامه را چو پی هجو سرکنم
صبح ازل گریزد زی شام واپسین
گو کس پژوهشم ننماید که کیستم
دراین بلد اسیر ندامت زچیستم
من طالب پژوهش افلاک نیستم
زیرا که من بیزد غم افزا نزیستم
جز در پی ثنای خداوند راستین
محمود خان مهین ملک العرش راستان
کآزرم شوکتش کشد ارواح باستان
دستان ملک داریش آنسوی داستان
بر جای پاسبان فلکش رخ برآستان
برجای دست بحر محیطش در آستین
تا فکرتش گره زده با راز چرخ جیب
گیتی پر از هنر شد و کیهان بری زعیب
صدق و صفا فزود و بپرداخت شک و ریب
هم خواند اقتضای قضا را بلوح غیب
هم راند ازکمان گمان ناوک یقین
ایصاحب صفات خوش از فر خجسته ذات
از خاک درگه تو خجل چشمه حیات
بارای تو عشا زده سر پنجه با غدات
ازقهر تو فتد به بنین حیض چون بنات
با لطف توبنات برد سبقت از بنین
بر بوی آنکه روح نیا گردد از تو شاد
هردم برسم خان خلیلی بعدل و داد
وه زین برادری که چنین دلکش اوفتاد
طوبی له آن پدر که چو در خلد رو نهاد
زوماند این دو تن خلف الصدق جانشین
تو امر بر قدرکنی او نهی برقضا
تو رنج را شفائی و او گنج را بلا
تو برخصیم خوفی و او بر محب رجا
توطیش را فنائی و او عیش را بقا
تو رزم را یساری و او بزم را یمین
تو مرجع افاخم و او ملجا رجال
تو فیلسوف مشرب و او فلسفی مقال
تو مظهر درایت و او مظهر جلال
تو آیت تبحر و او رایت کمال
تو بهجت مصور و او حجت مبین
تو کعبه معانی و او قبله صور
تو قلب آفرینش و او قالب ظفر
تو مدرک الحقایق و او کامل النظر
تو فتح باب خیری و او سد راه شر
تو از خرد سرشته و او از هنر عجین
تو بحر علم موجی و او ابر فضل بار
توکوه چرخ صدری واو عرش خاکسار
تو صرف احتشامی و او محض اقتدار
پهلوی کفر از رقم رعب تو نزار
بازوی شرع از قلم لطیف او سمین
عکسی است پیش رای تو این مهر مستنیر
خشتی است نزد کاخ وی این چرخ مستدیر
تو جود را بشیری و او بخل را نذیر
تو بخت را مظاهر و او فتح را مجیر
تو تخت را محافظ و او تاج را معین
ای دو منعمی که یک آمد نعیمتان
یکروح در دو تن زخدای کریمتان
رسوا چو یکدو قافیه من خصیمتان
ارجو که از تموج جود عمیمتان
خیزد زطبع حضرت جیحون در ثمین
تا ماه و مهر را بدر از چرخ نی عبور
تا چرخ زاید از روش مهر و مه دهور
تا در کسوف مه کند از مهر سلب نور
هرساعتی ز دور تو بالاتر از شهور
هرآنی از زمان وی آنسوتر از سنین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعریست که با زبانی غنایی و پرشور به توصیف جمال و کمال معشوق پرداخته و به ستایش شخصیت او میپردازد. شاعر به فکر عمیق و عملکرد عالی معشوق اشاره کرده و او را مظهر فضایل، جمال و دانایی میداند. نظم و ترتیب نشانههای کمال در خلقت و جهان را به معشوق نسبت داده و بر دوگانگی و یگانگی او تأکید میکند. در نهایت، شاعر ضمن بیان ندامت و درخواست امید و هدایت از معشوق، به عظمت شخصیت او در سرنوشت و زندگی انسانها اشاره میکند و از او خواهان برکت و رفاه برای خویش و جامعه است.
هوش مصنوعی: ای ماه، تو با قامت زیبایت باعث فتنه و شگفتی هستی، نه! از قامت تو نشانی از قیامت است.
هوش مصنوعی: چهرهی زیبای تو دیگر به مانند سلامتی باز نمیماند، از این رو دیگر به دنبال سکونت سکندر نباش.
هوش مصنوعی: خیمه را برپا کن و اسب را زیر زین قرار بده.
هوش مصنوعی: جایی که پرنده به تمسخر گرفته میشود، آتش به زبانی که به دیگران میزند، تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: مرد دانا و بینا به سادگی به دیگران میخندد و آنها را مسخره میکند، اما در نهایت، خودش به کسی که نابینا است، بدل میشود و تحت تاثیر حوادث ناگوار قرار میگیرد. بهرام نیز که در جنگ کشته شده، به نوعی به اثرات رفتار خود دچار آسیب میشود.
هوش مصنوعی: نادان با تسلیم شدن به خواستهها، خودش را بیخود و احمق میکند.
هوش مصنوعی: ای زحل، نگو که من شوم نحس بزرگ، من ستارهای هستم که سوار بر توسن چرخش بساط زندگی را میچرخانم.
هوش مصنوعی: به خدا سوگند که من در شومی و بدی از تو بدتر هستم، پس حواست باشد که هم نشینی با من به خاطر بدی سرنوشتم برایت خطرناک است.
هوش مصنوعی: ناگهان ممکن است که فلک و آسمان به شدت دچار تغییر و آشفتگی شود.
هوش مصنوعی: ای برجیس خوشبخت، تو که از موفقیت تو هیچ ستارهای در افلاک نتوانسته است به خوشی تو برسد.
هوش مصنوعی: زیاد ناز نکن، من مشتری تو نیستم. عشق تو برایم سرد و بیاحساس است. من به دنبال آیات و نشانههای خوشبختی هستم، نه به دنبال مهر و محبت تو.
هوش مصنوعی: حالا که اگر هزاران قرن هم با من آمیخته باشد، باز هم جای نگرانی نیست.
هوش مصنوعی: ای ستارهای که در آسمان خاموشی، چهرهات را با درد و غم نمایان کردهای، هرچند در اینجا درگیر جنگ و نزاع هستیم، اما از خودت دفاع کن و سلاحهایت را رها کن.
هوش مصنوعی: به خودت زحمت نده، چرا که من از شاخ کرگدن کمونی برخورد کردهام. بهتر است بترسی که این فرزند من است.
هوش مصنوعی: موی مژههای او به زیبایی و شکوه سیاره مریخ میماند.
هوش مصنوعی: ای سر بریده، با نگاه خیرهات، همچون آفتابی که در حال زوال است، من به خاطر طبع و خصوصیات تو دچار سردرگمی و آشفتگی شدهام.
هوش مصنوعی: عنان اسب را بکش و دیگر به خاطر کینهات، پا روی رکاب من نگذار. من نیمهساز نیستم که از نقشهها و فریبهایت نگران شوم.
هوش مصنوعی: من از روی ناتوانی و ضعف، پیش روی تو به خاک میافتم و سرم را به زمین میسایم.
هوش مصنوعی: ای زهره، شاد باش! تو از من چیزی نشنوی که با مطربان میرقصم، بچه زهره هم آنگونه میرقصید.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به اهمیت انتخاب راهها و مسیرهای درست در زندگی اشاره دارد. به نظر میرسد که شاعر از شخصی میخواهد که در میان انتخابها و گزینههای مختلف، به دنبال راهی باشد که او را به اهدافش نزدیکتر کند و در عین حال زیباییها و شادیهای زندگی را در نظر بگیرد. در واقع، در مسیر رسیدن به خواستهها و آرزوها، باید از لذتها و هنر زندگی غافل نشد.
هوش مصنوعی: اگر این پیمان به زخمهایی دچار شود، سبکتگین خواهد بود.
هوش مصنوعی: ای عطارد، ای قلم تو، که زیباییات همچون پلیس چهرهای را که پوشاندهای، از صفات بخیلانه بیشتر میدرخشد.
هوش مصنوعی: حالا که شور و شوق زندگی تو به اوج رسیده است، باید به فکر افرادی باشی که دور و برت هستند و در واقع فرقی نمیکنند چه کسی در کنار تو باشد، بلکه مهم این است که در این لحظه از زندگی بهرهبرداری کنی.
هوش مصنوعی: هر چه برای ما مقدر شده است، نصیب و بهره ما خواهد شد.
هوش مصنوعی: ای ماه زیبای من، چرا بیهوده به دنبال خیانت میروی؟ گاهی به پای کسان میخواهی بروی و گاهی هم به سوی مقامهای بلند میروی.
هوش مصنوعی: اگر به خودتان اجازه ندهید که بهترین نسخه از خودتان باشید، ارزش و اعتبار شما کاهش مییابد. گاهی اوقات درخشان و برجستهاید و گاهی اوقات خاموش و عادی.
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی در کمین نقصهای من بمانی و کمالات مرا نادیده بگیری؟
هوش مصنوعی: اگر من از شدت تشنگی به دوزخ بروم، نگو که من به خاطر ناتوانی، چشمم را به آب خضر (آبی که بهشت را یادآور میشود) دوختهام.
هوش مصنوعی: با اراده خود، گردن به تقدیر میسپارم؛ من کسی هستم که قلم را به خاطر سرزنش و انتقاد به کار میبرم.
هوش مصنوعی: صبح ازل از شب آخر دوری میگزید.
هوش مصنوعی: در این شهر کسی به جستجوی من نمیپردازد و من همچنان در عذاب ندامت و پشیمانی از چیزی که هستم، اسیرم.
هوش مصنوعی: من به دنبال کاوش در آسمانها نیستم، زیرا در زندگیام غم و اندوهی را تجربه کردهام.
هوش مصنوعی: به جز جستجوی ستایش خداوند حقیقی، هدف دیگری ندارم.
هوش مصنوعی: محمود خان، بزرگترین و محترمترین فرد در میان مردم است، که عظمت و قدرتش باعث میشود روحهای باستانی از حضور او تحت تأثیر قرار بگیرند.
هوش مصنوعی: دستهای پادشاهی او فراتر از قصههاست و در آن سوی داستان، حافظ و نگهبان سرنوشت به او احترام میگذارد.
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر یک دریا اشاره شده که مانند لباسی در آستین کسی قرار دارد. به معنای این است که دریا به طور کامل و نزدیک به ماست و ما با آن در ارتباطیم، انگار که در آستین ما جای دارد.
هوش مصنوعی: فکر او به رازهای زندگی پیوند خورده و دنیای پر از هنر را برایش رقم زده است، و جهان از نقص و عیوب تهی شده است.
هوش مصنوعی: راستی و خلوص افزایش یافت و شک و تردید را کنار گذاشت، همچنین آنچه را که سرنوشت مقدر کرده، در لوح غیبی نوشته شده است.
هوش مصنوعی: همه چیز در عالم به نظر میرسد که به سمت من میآید و باور من در این مورد قوی است.
هوش مصنوعی: ای دوست با صفات نیکو و ذات با فر و برکت، از خاکی که محفل توست شرمنده هستم، ای سرچشمه حیات.
هوش مصنوعی: با لطف تو، شب را با بیداری و شوق گذراندهایم و در روز سختی را از خشم تو متحمل میشویم، مانند درد و ناراحتی که دختران در دورههای ماهانه خود تجربه میکنند.
هوش مصنوعی: به خاطر مهربانی تو، فرزندان من از فرزندان دیگران پیشی گرفتهاند.
هوش مصنوعی: من دائماً به یاد آن روحی هستم که از تو شاد میشود و همیشه آرزو دارم در خانهای پر از عدالت و انصاف زندگی کنم.
هوش مصنوعی: بجهت برادری که با این زیبایی و جذابیت سقوط کرده، خوش به حال پدری که او را در بهشت میبیند.
هوش مصنوعی: این دو نفر نمونهای از حقیقت و درستی هستند که جانشین یکدیگر شدهاند.
هوش مصنوعی: تو بر طبق تقدیر و سرنوشت فرمان میدهی، اما او (خداوند) با قضا و قدر خود نهی میکند. تو دردی را که بر جان مردم مینشیند، به شفا تبدیل میکنی و او خزانهای از بلاها را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: تو از زیباییهای خود نگران هستی، در حالی که او بر محبت و امید استوار است. تو خود را در خطر فنا میبینی و او در جستجوی دایمی بودن لذتهاست.
هوش مصنوعی: تو در میدان جنگ زرنگ و چابک هستی، اما او در مجالس و جشنها خوشپندار و خوشمشرب.
هوش مصنوعی: تو نشاندهندهی بزرگی و افتخار هستی و او محل پناه مردان معقول است. تو اهل تفکر و اندیشهای و او هم در حوزهی فلسفه سخن میگوید.
هوش مصنوعی: تو نمایانگر حکمت و دانش هستی و او نشاندهندهی عظمت و شکوه. تو نشانهای از مهارت و استادی و او نمایی از کمال و برجستگی.
هوش مصنوعی: تو زیبایی تجسم یافته و او دلیل واضح و روشن است.
هوش مصنوعی: تو منبع معانی و حقیقتی هستی که همه چیز به تو برمیگردد، و آن موجود دیگری که در کنار توست، شکل و ظاهری است که از تو الهام میگیرد و به دست میآید. تو مرکز دنیا و محور همه چیز هستی، و او نمایانگر پیروزی و موفقیتی است که به واسطهٔ تو به وجود میآید.
هوش مصنوعی: تو دلیل روشنی از حقیقتها هستی و او دارای بصیرتی کامل است. تو دروازهای به سوی خیر و نیکی را باز میکنی و او مانع ورود به شر و بدی است.
هوش مصنوعی: تو از دانش و خرد ساخته شدهای و او از هنر و زیبایی ترکیب شده است.
هوش مصنوعی: تو در علم مانند دریا هستی که موجهای بسیار دارد، و او مانند ابری است که نعمتهای فضل و برکت را میباراند. تو همچون کوهی هستی که وسیع و بلند است، و او مانند عرش است که از خاک و زمین پناه گرفته است.
هوش مصنوعی: شما از لحاظ وقار و جذبه مورد توجه و احترام هستید، در حالی که او فقط به خاطر قدرتش به دیگران تسلط دارد. از ترس و رعبی که شما ایجاد میکنید، کفر و بیخود بودن به شکل نزار و ضعیف جلوه میکند.
هوش مصنوعی: بازوی دین از قلم نرم و زیبا او قوی و مؤثر است.
هوش مصنوعی: عکسی از عشق تو در ذهنم نقش بسته است، و همانند خشتهایی است که در بنای جهان گردان، برای کاخ تو به کار رفته است.
هوش مصنوعی: تو بخشندگی و سخاوت را نمایان میکنی و بخل و تنگنظری را در مقابل تو قرار میگیرد. تو نماد خوششانسی و نیکبختی هستی و در برابر تو، پیروزی و موفقیت به جلو میآید.
هوش مصنوعی: تو مراقب تخت سلطنت هستی و او در کنار تو، تاج را حمایت میکند.
هوش مصنوعی: ای دو دوست عزیز که همواره در کنار هم هستید، شما همچون روحی واحد در دو بدن هستید که از رحمت و کرم خداوند بهرهمندید.
هوش مصنوعی: من به خاطر یک دو قافیه، رسوا شدم و از شما میخواهم که لطف و بزرگواریتان مرا نجات دهد.
هوش مصنوعی: از دل طبیعت بزرگ جیحون، گلی خوشبو و زیبا میشکفد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که ماه و خورشید از آسمان بیرون نروند، چرخ زمان به وجود میآید و از نور ماه و خورشید برای ادامه حیات استفاده میکند.
هوش مصنوعی: هر زمان که ماه به دلیل کسوف، نورش را از دست میدهد، میتوان گفت که در فاصلهای از تو، نور تو از نور ماه هم بالاتر و درخشانتر است.
هوش مصنوعی: هر لحظهای که از زمان او میگذرد، از سنین و سالهای گذشته دورتر میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.