گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳ - و قال ایضایمدحه

 

ای آفتاب ملک که تا دامن ابد

بر تو مباد دست ، کسوف و زوال را

فرزانه قطب دین که ببوسند خاک تو

خورشید و مه زیادتِ حسن و جمال را

ز انجا که جلوه گاه عروسان طبع تست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸ - و له ایضا فی رمد عینه

 

جانم ز درد چشم بجان آمد از عذاب

یا رب چه دید خواهم ازین چشم دردیاب ؟

هر شب زروشنایی خود، تا سپیده دم

سوزان در آب دیده چو شمعم ز درد و تاب

انسان عین گشت چو فرزند ناخلف

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - و قال ایضاً یمدحه

 

ای انکه در ضمایر ارباب نظم و نثر

اندیشه یی زمدح تو خوشتر نیامدست

صاحب شهاب دین که بجز رای روشنت

بر خیل روزگار مظفّر نیامدست

هرگر خلاف آنچه ترا بود در ضمیر

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - وقال ایضاً فی الزهد وترک الدنیاوالموعظة والحکمة

 

ای دل چو آگهی که فنا در پی بقاست

این آرزو و آز دراز تو بر کجاست؟

برهم چه بندی این همه فانی بدست حرص؟

چیزی بدست کن که نه آن عرضۀ فناست

گاهت چو نرگس است همه چشم بر کلاه

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - وله ایضآ یمدحه

 

برتافتست بخت مرا روزگار دست

زانم نمی رسد بسر زلف یار دست

سر بر نیاورد فلک از دست دست من

با یار اگر شبی کنم اندر کنار دست

آرم برون زهر شکنش صد هزار دل

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - و قال ایضآ یمدحه

 

ای آنکه لاف میزنی از دل که عاشقست

طوبی لک ار زبان تو با دل موافقست

بگذار ساز و آلت حس و خیال ووهم

تنها جریده رو که گذر برمضایقست

از عقل پرس راه که پیری موحدّست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - و قال ایضآ فیه ویصف الازار و الخشبه الموضوعه فی داره

 

این وضع بین که گویی لطف مشکّلست

یا شاخهای سدره بطوبی موصّلست

یا تخته بند باغچۀ عقل و دانش است

یا زیر تیشۀ عمل نوح مرسلست

یا در بر مصاف سپرهای دیلمست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - و له فی المولی رکن الدّین مسعود و انفذها بخوارزم

 

دریای غصّه را بن و پایان پدید نیست

کار زمانه را سر و سامان پدید نیست

در بوستان دهر بجستیم چون انار

بی خون دل یکی لب خندان پدید نیست

چرخ خمیده‌پشت به صد چشم در جهان

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - وله ایضاً

 

ای طلعت تو عید بزرگ جهانیان

ایّام عید و فصل شریفت خجسته باد

دایم همای همّتت از فرط ارتقا

مسکن فراز بیضۀ افلاک جسته باد

هر گردکز شد آمد خیل زمانه خاست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - وله ایضآ یمدحه

 

درّی که چرخ بر طبق اسمان نهاد

بهر نثار موکب صدر جهان نهاد

بفکند چار نعل هلال آسمان دوبار

تا با رکاب خواجه عنان بر عنان نهاد

آن خواجه یی که پایۀ قدرش ز مرتبت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - و له ایضا یمدحه

 

ای خسروی که آتش تیغ تو روز کن

در قلب چرخ زهرۀ مرّیخ آب کرد

دارای ملک، شاه مظّفر پناه دین

کت چرخ نام خسرو مالک رقاب کرد

طبعت بر شحه یی سر خورشید غوطه داد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۴۹ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید عمادالاسلام الخجندی

 

بر هر زمین که مردم چشمم گذار کرد

آنرا ز آرزوی رخت لاله زار کرد

از اشک من بضاعت یا قوت و لعل برد

هر صبح دم که قافلۀ شام بار کرد

چشمم چو زنده دید مرا در فراق تو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۳ - و قال ایضاً یمدحه

 

ای صاحبی که دامن جان پرگهر کند

اندیشه چون زبان بثنای تو تر کند

افلاک را مهابت تو پشت پا زند

تمثال را لطافت تو جانور کند

اتش ز لطف طبع تو ممکن که همچو دود

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۶ - الهزلیّات والاهاجی و الشّکایة وله فی هجو ضیاءالّدین المزدقانی

 

تیزی که مغز چرخ ز بانگش فغان کند

تیزی که روزگار بدو امتحان کند

تیزی که مردگان همه از بیم درریند

گر نفخ صورصدعت خود را چنان کند

تیزی که چون زمنفذ سفلی گشاد یافت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۹ - ایضاً له

 

خورشید چرخ شرع که نور چراغ فضل

الّا ز شمع خاطر تو مقتبس نبود

در چشم همّت تو بمیزان اعتبار

گوی زمین موازن پرّ مگس نبود

گردی ز خاک مرکب تو باد نداشت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۷۰ - وله ایضاً یمدحه

 

امروز هر نثار که کمتر زجان بود

نه در خور جلالت این آستان بود

گویم کرامتست ، چو خورشید روشنست

گویم قیامتست ، دلیلش عیان بود

زیرا که بازگشت روان سوی کالبد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۷۳ - و قال ایضآ یمدحه

 

سروری که سرو امانی بباغ فضل

از چشمه سار لطف تو سیراب می رود

در روزگار دست تو پای امید خلق

چون خامۀ تو پر گهر ناب می رود

از ننگ رنگ روز حسودت شب سیاه

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸۰ - وقال ایضاً یمدحه

 

این خرّمی نگرکه مرا ناگهان رسید

وین مملکت نگرکه بمن رایگان رسید

بختم بخواب نیز نیارست دید هم

کاری چنین شگرف که او را عیان رسید

عمری بمانده بنده درین آزو آرزو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸۴ - وقال ایضا یمدحه

 

ای صاحل معظّم و دستور بی نظیر

وی اهل فضل را بهمه حال دستگیر

هم دست سروری بمکان تو معتضد

هم چشم آفتاب ز رای تو مستنیر

پیروژه سپهر بود زیر مهر آنک

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸۷ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید رکن الدّین صاعد

 

منّت خدایرا که علی رغم روزگار

منصور گشت رایت صدر بزگوار

آمد سوی مقّر شرف باز دوستکام

تایید بریمینش و اقبال بر یسار

سلطان شرع خواجۀ سلطان نشان که یافت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
۱
۲
sunny dark_mode