گنجور

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱- در مصیبت سیدالثقلین و فخرالکونین حضرت اباعبدالله ا‌لحسین علیه السلام گوید

 

بارد! چه؟ خون! که؟ دیده! چسان؟ روز و شب! چرا؟

از غم! کدام غم؟ غم سلطان اولیا

نامش که بد؟ حسین! ز نژاد که‌؟ از علی

مامش که بود؟ ‌فاطمه‌ جدش که‌؟ ‌مصطفی!

چون شد؟ شهید شد! به کجا؟ ‌دشت ماریه

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۲

 

مانند‌گربه‌ای که خورد بچگان خویش

خوردند دایگان بچهٔ شیرخوار را

عاشق به لذت لب نانی فروخته

هفتاد سال لذت بوس وکنار را

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۴۶

 

ای خواجه هر خطا که کنی خود به خود کنی

رو شرمی از خدا کن و بر دیگران مبند

موی دراز ریش اگر کوسه برکند

هم بر دراز ریش بود جای ریشخند

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۵۱

 

نفس شریر بدرگ غدار خیره را

ازکار بد چو منع نمایی بترکند

نف شریر چیست شراری که هرکجا

افتاد سوز او به دگر جا اثرکند

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۷۵

 

ای داور زمین و زمان کز شکوه و فر

اندر جهان ندیده نظیرت نظر هنوز

الا بر آستان جلال تو آسمان

پیش کسی نبسته به خدمت کمر هنوز

در مدح اهل فارس سرودم قصیده‌ای

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۹۷

 

ای داور زمانه که از وصف رای تو

خاطر شدست مطلع خورشید انورم

از وصف خلق و رای تو تا گفته‌ام حدیث

مجلس منور آمد و مشکو معطّرم

عرضیست مر مرا که زداید ز دل ملال

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۰۵

 

قاآنیا ز گفتهٔ بیهوده لب ببند

کاین‌ قیل‌ و‌ قال‌ محض‌ خیالست‌ و صرف وهم

آ‌ن بی‌نشان که ملک دو عالم از آن اوست

بیرون بود ز حیز فکر و جهان فهم

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۱۹

 

میر زمانه‌ای که نگردد مرا زبان

در کام جز برای ثنا و دعای تو

ای کاش وعده‌های‌تو درصدق و راستی

بودی چو شعرهای من اندر ثنای تو

اکنون مرا رسیده به خاطر لطیفه‌ای

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۳۰

 

ای نفس خیره ملک دو عالم از آن تست

لیکن به شرط آنکه تو از خویش بگذری

با خویش هیچ چیز نبینی از آن خویش

بی‌خویش چون شوی همه در خویش بنگری

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۳۲

 

قاآنیا اگر ادب اینست و بندگی

خاکت به فرق باد که با خاک همسری

نی‌نی سرشت خاک سراپا تواضعست

ای آسمان کبر تو از خاک کمتری

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۴۰

 

آن راکه گنج معرفت کردگار هست

بی‌اختیار ذکر خدا سرکند همی

وان راکه نیست معرفت ذکرکردگار

از روی اختیار مکرّر کند همی

آن ذکر بهر حق کند این‌یک برای خلق

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۴۴

 

چو کفر و دین حجاب رهست ای رفیق راه

بگذار هر دو بگذرد ازین مایی و منی

شمشیر عشق برکش و از خویش برآی

آن را به دوستی کش و این را به دشمنی

قاآنی
 
 
sunny dark_mode