گنجور

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲

 

زین پس به کار ناید رطل و سبو مرا

ساقی به خم می بنشان تا گلو مرا

لخت جگر کباب کنم خون دل شراب

کاین بد غرض ز امر کلوا و اشربوا مرا

من هر چه باده‌ نوش کنم نور جان شود

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴

 

ضحاک ‌وار کشته بسی بی گناه را

بر دوش تا فکنده دو مار سیاه را

قصد ذقن نمودمش از زلف عنبرین

چشمم ندید در شب تاریک چاه را

هوش از سرم به چابکی آن شوخ کج‌کلاه

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵

 

حیران کند جمال تو ماه دو هفته را

خجلت دهد رخ تو گل نو شکفته را

دارم چو ماه یکشبه آغوش از آن تهی

تا در بغل کشم چو تو ماهی دو هفته را

باید کنون گریست که دل پاک شد ز غیر

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵

 

رفتند دوستان و کم از بیش و کم نماند

روزم سیاه گشت و برم سایه هم نماند

چون صبح از آن سبب نفس سرد می کشم

کان صبح چهره چون نفس صبحدم نماند

با من ستم نمی‌کند ار یار من رواست

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱

 

هر جا حکایت از صنمی دلربا رود

از هر زبان بر او همه مدح و ثنا رود

در مسجدی که ساده‌رخی می‌کند نماز

صد دست بر فلک ز برای دعا رود

سر پیش‌ چشم من به حقیقت عزیز نیست

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸

 

دلدار بود دین و دل و طاقت و قرار

چون او برفت رفت به یکبار هر چهار

گویند صبرکن که بیاید نگار تو

آن روز صبر رفت که رفت از برم نگار

جایی که یار نیست دلم را قرار نیست

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵

 

آن سنگدل که شیشهٔ جانهاست جای او

آتش زند در آب و گل ما هوای او

سوگند خورده‌ام که ببوسم هزار بار

هرجا رسیده است به یکبار پای او

جز کاندر آب و آیینه دیدم جمال وی

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶

 

ای آفتاب بندهٔ تابنده رای تو

گردنده چرخ گرد سُم بادپای تو

تو سایهٔ خدایی از آن روی چشم عقل

نه دیده ابتدای تو نه انتهای تو

زرین شود ز جود تو از شرق تا به غرب

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶

 

دارم نگار سنگدل سیم سینه‌ای

کز فرط مهر او به دلم نیست کینه‌ای

او همچو کعبه ساکن و خلقی بسان حاج

احرام بسته سوی وی از هر مدینه‌ای

چون زلف عنبرین که بود زیب گردنش

[...]

قاآنی
 
 
sunny dark_mode