ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۲ - کریم و لئیم
باشدکه پای سفله به گنجی فرو رود
زان گنج، قیمتی نفزاید لئیم را
بیقیمت است گرچه به زر برکشی لئیم
ارزنده است اگر بفروشی کریم را
هرگز بهای خر نفزاید به نزد عقل
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۴ - کجاست؟
خارندگلبنان، چمنا پس گلت کجاست
پر شد ز زاغ صحن چمن بلبلت کجاست
استنبلا! خلافت اسلامیت چه شد
عثمانیا! جلالت استنبلت کجاست
خون شد قلوب خلق زتهران وانقره
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۲۳ - در زندان
کردم عبور دی ز در شعبهٔ چهار
دیدم که کامران بسردم نشسته است
درپشت میز با علم وطبل و عر و تیز
بهر فنای تودهٔ مردم نشسته است
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۲۴ - اخلاق
چشم بهی مدار از این بدسگال قوم
کاینجا شرافت همه کس دست خوردنی است
تاج غرور و فخر ز سرها فتادنی
نقش وفا و مهر ز دلها ستردنی است
جز نقش نابکار «زر» آن هم ز دست غیر
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۲۸ - در زندان شهربانی
بگرفتم آفتابه که گیرم ره مبال
آژان گرفت راهم و گفتا اجازه نیست
گفتم تو تا اجازه فراز آری از رئیس
من ریدهام به خویش، بگفتا که چاره چیست
یاران نظر کنید که جز من به روزگار
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۴۹ - طلب آمرزش
عمری به باد رفت و به جا ماند این کتاب
باشدکشی بخواند وآمرزش آورد
ای مهربان رفیق که خواندی کتاب من
شاید به چشم ذوق تو صد عیب برخورد
گر عیبی اندر آن نگری عیبپوش باش
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۵۴ - قطعهٔ هندی
بنگر برنج را که به چندین حقارتش
آهنگ شهر علوی از بن شهر بند کرد
افکند قشر صورت و شد کوفته بدنگ
وانگاه پخته گشت و جهانش بلند کرد
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۶۹ - مطایبه
بهر بهار بازو و کون و کفل نماند
کز سیل «استرپتومیسین» دشت و تل نماند
گیرم که خواستند رهی را عمل کنند
باقی تنی به جا ز برای عمل نماند
باید خرید هر گرمی بیست سی فرانک
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۷۲ - در هجو یکی از زنهای تهران
هر شب میان خانه افسر زن ...
نامحرمان صلای خبردار میکشند
مرد و زن و پدرزن و مادرزن و عروس
در بزم عیش باده گلنار میکشند
کدبانوان و دخترکان و عروسکان
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۷۳ - نور مخفی
دانشوران غرب نمودند اختراع
نوری قوی که پرتواش از قلب سر کند
دل را بدان معاینه سازند وانگهی
درمان چنان کنند که در وی ثمر کند
زان بیخبر که نور جمال نگار ما
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۷۴ - خون ناحق!
باد صبا خوش است شهیدان رشت را
از ماجرای قاتل ایشان خبرکند
این بیت را که از اثر طبع دیگریست
بر قبرشان نثار چو عقد گهرکند
«دیدی که خون ناحق پروانه شمع را»
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۷۹
بنگر بدان درخش که با قوت شمال
برجست و روی ابر بهناخن همی شخود
چون طفل خردسال که با خامه طلا
کجمج خطی کشد بهٔکی صفحهٔ کبود
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۴ - حکمت
خواجه برفت و خفت به خاک وتو ز ابلهی
در ماتمش به ناله و آه اندری هنوز
بزدود خاک تیره از او آب و رنگ و تو
در جامه کبود و سیاه اندری هنوز
مگری برآن که رخت به منزل کشید و رفت
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۸ - مردمان لئیم
این ناکسان که کوس بزرگی همی زنند
ممتاز نیستند ز کس جز به مال خوبش
بستان و باغ دارند اما نمیدهند
هرگز یکی چغاله به طفل چغال خویش
خاتون اگر خیال خیاری کند، نهد
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۹ - مطلع عزل
ای نازدانه یار سر از مهر بازکش
بسیار ناز داری و بسیار نازکش
فرماندهیاستچشمتو زابروکشیده تیغ
ییشش سپاه مژه، به حال درازکش
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۱ - یک تشبیه جالب
بنگر به گردن کج و چشمان احولش
گویی به قعر چاه نگه میکند خروس
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۵ - ضلال مبین
دیدم به بصره دخترکی اعجمی نسب
روشن نموده شهر به نور جمال خویش
میخواند درس قرآن در پیش شیخ شهر
وز شیخ دل ربوده به غنج و دلال خویش
میداد شیخ، درس ضلال مبین بدو
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۴ - گله از قوامالسلطنه
من با تو حق صحبت دیرینه داشتم
گنجی نهان ز مهر تو در سینه داشتم
با دوستان خواجه مرا بود دوستی
وز دشمنان خواجه به دل کینه داشتم
در شادی و مصیبت و در عزل و در عمل
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۶ - نسبنامه بهار
منت خدای را که من از نسل برمکم
بتوان شمرد جد و پدر تا فرامکم
جز خاندان حیدر کرار در جهان
یک خانواده نیست به تعظیم، هم تکم
در ملک خویش و در همه آفاق، مشتهر
[...]