گنجور

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۱۷ - در شکایت

 

ایا رادی که اندر ناف آهو

ز بوی خلق تو خون می‌شود مشک

ترا دستیست چون دریا گشاده

چرا بر من فروبستی چنین خشک

انوری
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۴ - آغاز داستان خسرو و شیرین

 

گرفته در حریرش دایه چون مشک

چو مروارید تر در پنبه خشک

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او

 

بسا ابرا که بندد کُلّهِ مشک

به عشوه باغِ دهقان را کند خشک

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۴ - صفت داد و دهِش خسرو

 

در او دَه پانزده مَن عود چون مشک

بسوزاندی به جای هِیمه خشک

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۹ - آوردن خسرو شیرین را از قصر به مدائن

 

به‌جای پرهٔ گل نافهٔ مشک

مرصع لؤلؤ تر با زر خشک

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۹ - اندرز و ختم کتاب

 

کسی کو بر نظامی می‌برد رشک

نفس بی‌آه بیند دیده بی‌اشک

نظامی
 

عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۱) حکایت بچّۀ ابلیس با آدم و حوّا علیه السلام

 

ببین کابلیس را در لعن و در رشک

ز دیده چند باید ریختن اشک

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۱۰) حکایت سفیان ثوری رحمه الله

 

همه جان ودلش پر آتش رشک

بیک یک مژّه صد صد دانهٔ اشک

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

میان خون وعشق و آتش و اشک

بر آمد جان شیرینش بصد رشک

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۴ - آغاز داستان

 

چنان بخشد عطا ان نافهٔ مشک

که دریا آیدش چون چشمهٔ خشک

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۹ - گفتار در رخصت دادن دایه گلرخ را در عشق هرمز و حیله ساختن

 

چو بگشایند در چین نافهٔ خشک

سوی زلفش نویسد نامهیی مشک

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۵ - خواستگاری شاه اصفهان از گل

 

دلی و صد هزاران آتش رشک

رخی و صد هزاران دانهٔ اشک

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز

 

بگفت این و هزاران دانهٔ اشک

فرو بارید همچون ابر از رشک

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۲ - بیمار گشتن جهان افروز

 

رخش چون زعفران گشت و لبش خشک

دو دستی خاک میافشاند بر مشک

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۸ - غزل گفتن ارغنون ساز در مجلس خسرو و عشرت كردن

 

بیار آن بادهٔ خوشبوی چون مشک

که تا تر گردد از می مان لب خشک

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن

 

چو گلرخ آن سخن بشنید، از رشک

همه برگ گلش پرخون شد از اشک

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۶ - آگاهی یافتن خسرو از پیدا شدن گل

 

تن من سوختست از گل بصدرشک

دلم پر آتشست و دیده پر اشک

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۹ - آغاز نامۀ گل بخسرو

 

چو آن دُریافتی بنمود از رشک

ز دریا رفت بر هامون دُر اشک

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۶ - رسیدن خسرو و گل با هم و رفتن به روم

 

دهانم بسته شد چون مشک از رشک

گل تر چون کند رو خشک از اشک

عطار
 
 
۱
۲
sunny dark_mode