گنجور

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۸

 

گروهی بچّه ژاندارمند در وی

که الّلهُمَّ اَحفِظهُم مِنَ الُغَی

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۱۱

 

من و رفتن از اینجا باز تا ری

میسّر کی شود هَیهات و هی هی

ایرج میرزا
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۳ - نمی‌دانم چه در پیمانه کردی

 

نمی دانم چه در پیمانه کردی (جانم)

تو لیلی وش مرا دیوانه کردی

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۳ - نمی‌دانم چه در پیمانه کردی

 

چه شد اندر دل من جا گرفتی (جانم)

مکان در خانۀ ویرانه کردی

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۳ - نمی‌دانم چه در پیمانه کردی

 

ای تو تمنای من، یار زیبای من، توئی لیلای من

مرا مجنون صفت دیوانه کردی

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۳ - نمی‌دانم چه در پیمانه کردی

 

به رندی شهره شد نام تو عارف

که ترک دین و دل رندانه کردی

عارف قزوینی
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۰ - نامهٔ منظوم

 

خوشا شهزاده و بوم و بر ری

خوشا آزادی و آسایش وی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۲ - بچهٔ ترس

 

که ای گردن‌فراز آهنین‌پی

که‌بود اوکاین‌چنین‌ترسیدی‌از وی‌؟‌!!

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۸ - از تهران تا قمصر

 

من و یاران به رخش آهنین‌پی

نشستیم و برون جستیم از ری

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » سرود کبوتر

 

بپرید از فراز بام و ناگاه

ببینمتان به قصد خودنمایی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » سرود کبوتر

 

سحرگه سرکنید آرام آرام

نواهای لطیف آسمانی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » سرود کبوتر

 

سوی عشاق بفرستید پیغام

دمادم با زبان بی‌زبانی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » سرود کبوتر

 

شوند افرشتگان از چرخ نازل

به‌ زعم مردمان باستانی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » سرود کبوتر

 

شما افرشتگان از سطح منزل

بگیرید اوج و گردید آسمانی

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵۷ - در همین مقام

 

کسی پرسید از من سر خلقت

بگفتم نیستم آگه ز حکمت

من این دانم که حق با بی‌نیازی

کند با مشت خاکی عشقبازی

صغیر اصفهانی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - نطق لرد معروف!

 

تهی هرگز از آنان، ملک جم نی

که شیرانش برند، از دشمنان پی

میرزاده عشقی
 

رهی معیری » منظومه‌ها » خلقت زن

 

صفا از صبح و شورانگیزی از می

شکرافشانی و شیرینی از نی

رهی معیری
 
 
۱
۲۹
۳۰
۳۱
sunny dark_mode