بر اکوان او تواند کرد تأثیر

نه اکوانش تواند داد تغییر

ز اسم خافض است این نوع تأثیر

کز آنها شمه‌ئی آید بتحریر

در او شیئی ندارد هیچ تأثیر

ز موجودی نیابد هیچ تغییر

بود عبدالمؤخر آنکه تأخیر

کند در هر چه طغیانست و تقصیر

کند عبدالمؤخر چونکه تأخیر

در امری کوست دور از حکم و تأثیر

مگر افتد عذاب او بتأخیر

شود شاید پشیمان او ز تقصیر

دگر شیئی که حق اوست تأخیر

مؤخر داردش در فعل و تأثیر

مؤخر دارد آنرا بی ز تأخیر

بد انسانی که باشد حکم تقدیر

تو عبدالبر کسی را دان که ذیخیر

بانواع مبراتست در سیر

نماید جمع در کل ز امر تقدیر

نمود و شکل و طیب و طبع و تأثیر

شود اسلام سالک اندرین سیر

حقیقی هم بری از شرک و از غیر

نه خود معدوم را فعل است و تأثیر

نه موجود است غیر از حق بتقدیر

ز هر کس پرسی احوالش بتدبیر

که میلش چیست از تسخیر واکسیر

زهر جا صحبت آری خاصه زاکسیر

ز نیر نجات و رمل و جفر و تسخیر

کرم فرما و جرم رفته بپذیر

که خود شرمنده‌ام ناکرده تقصیر

بمان این نیک و بدها جمله برزیر

بموت خویشتن گو چار تکبیر

بکشل و رنگ و فعل و طبع و تأثیر

نماید مختلف هر یک بتصویر

ببندندش باغلال و بزنجیر

کز او صادر نگردد ذنب و تقصیر

بهر طوری که خواهی می‌دهی سیر

بهر حال امر ما کن ختم بر خیر

چه حق است اولی و آخر بلاغیر

نگردد ختم امری جز که بر خیر