گنجور

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

بسی گفتند تا آخر به تشویر

ز سر تا پای کرد آن حال تقریر

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۵) حکایت نوشروان عادل با پیر بازیار

 

درختی چند می‌بنشاند آن پیر

شهش گفتا چو کردی موی چون شیر

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۵) حکایت نوشروان عادل با پیر بازیار

 

خوش آمد شاه را گفتار آن پیر

کفی پر کرد زر گفتا که این گیر

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۶) حکایت خواجۀ جندی با سگ

 

بیک ره منع کرد آن جمله را پیر

بدو گفتا نَیَم آگه ز تقدیر

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۸) مناظرۀ شیخ ابوسعید با صوفی و سگ

 

زبان بگشاد صوفی گفت ای پیر

نبود از من که از سگ بود تقصیر

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۵) حکایت یعقوب و یوسف علیهما السلام

 

که گر نامه فرستی سوی آن پیر

شود خط چو قیر نامه چون شیر

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۵) حکایت پیرمرد هیزم فروش و سلطان محمود

 

زبان بگشاد مرد پیر کای میر

بدو جو می‌فروشم بی دو جو گیر

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۵) حکایت پیرمرد هیزم فروش و سلطان محمود

 

بدو گفت این دو جو زر باشد ای پیر

اگر خواهی ز من بستان و برگیر

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۵) حکایت پیرمرد هیزم فروش و سلطان محمود

 

نشست القصه و شه گفت ای پیر

چه کردی، پیش من کن جمله تقریر

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۵) حکایت پیرمرد هیزم فروش و سلطان محمود

 

شهش گفتا چو می‌خواندی مرا میر

ندانستی که سلطانم من ای پیر

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۴) حکایت رهبان با شیخ ابوالقاسم همدانی

 

زبان بگشاد رهبان گفت ای پیر

کدامین کار، ترک این سخن گیر

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۷) حکایت شیخ ابوسعید رحمةالله علیه

 

بدو گفتم که حرفی گوی ای پیر

که دل را تقویت باشد ز تقریر

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۵) حکایت پسر صاحب جمال و عاشق شوریده حال

 

بدو گفتند اُسجُد قال لاغَیر

برو خواندند اِخسَوا قَالَ لاَضَیر

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱) حکایت سلطان محمود با پیرزن

 

ز غیری چون زنی لاف و ولا غیر

اَنَا خَیری زهر دونی ولا خَیر

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۹) حکایت حبشی که پیش پیغامبر آمد

 

که تا برکشتهٔ حق غرق تشویر

بگوئید و بپیوندید تکبیر

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۳) حکایت حسن بصری و شمعون

 

چو خط بستد حسن را گفت ای پیر

چو جانم در رباید مرگ تقدیر

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۳) حکایت حسن بصری و شمعون

 

زبان بگشاد شیخ و گفت ای پیر

بترس آخر ز حق تا کی ز تقصیر

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۱۰) حکایت بایزید با آن مرد سائل که او را در خواب دید

 

بدین زودی فراموشت شد ای پیر

که آوردی نو شرک آخر دران شیر

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۷) حکایت آن مرد که پیش فضل ربیع آمد

 

چنین گفت او که ترسیدم که آن پیر

خجل گردد خورد زان کار تشویر

عطار
 
 
۱
۲
۳
۷
sunny dark_mode