گنجور

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در نعت سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلم

 

ز بود آفرینش اوست مقصود

ز لا در عین اِلّا اوست موجود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » المقالة الثالثة

 

پسر گفتش که زن زانست مقصود

که فرزندی شود شایسته موجود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۹) حکایت شیخ ابوالقاسم همدانی

 

بدو گفتند پس هدیه بنه زود

نهاد القصّه هدیه رفت چون دود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱) حکایت عیسی علیه السلام با آن مرد که اسم اعظم خواست

 

هم آنجا کاستخوان شیر نر بود

شد آن گَو ز استخوان مرد پُر زود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۶) حکایت مؤذّن و سؤال مرد از دیوانه

 

در آن شهر از بزرگی گنبدی بود

که سر در گنبد گردنده می‌سود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۸) حکایت سلطان محمود با ایاز

 

اثر کرد این سخن در جان محمود

فرو افکند سر می‌سوخت چون عود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۴) حکایت سلطان محمود با ایاز

 

ایاز سیمبر را گفت محمود

ترا زین پای بوسیدن چه مقصود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۶) حکایت سلطان محمود و ایاز در حالت وفات

 

که ای همدم بحق عهد معبود

که چون تابوت گردد مهد محمود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۲) حکایت بهلول و گورستان

 

چو انجام همه بگذاشتن بود

کجا دیدند ازان پنداشتن سود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱۳) حکایت سلطان محمود و عرض سپاه

 

روان شد مرد تا نزدیکِ محمود

شهش گفتا ندیدی روی مقصود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۴) حکایت شوریده دل بر سر گور

 

درو معدوم شو ای گشته موجود

تو واو در نمی‌گنجد چه مقصود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۸) حکایت ایاز با سلطان

 

ایاز سیمبر در خواب خوش بود

دلش چون دیده یک ساعت بیاسود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۶) حکایت کشته شدن پسر مرزبان حکیم

 

جوابی داد او را مرزبان زود

که الحق نیست خون ریزی چنان سود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۵) حکایت زنبور با مور

 

مگر از گوشت آنجا شهلهٔ بود

در آن زنبور در زد نیش را زود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۷) حکایت آن مرد که پیش فضل ربیع آمد

 

اگر آن پیشگه می‌بایدت زود

درین ره خاکِ ره می‌بایدت بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۸) حکایت پیر عاشق با جوان گازر

 

بسوی مصر بردش آن جوان زود

یکی نخّاس خانه در میان بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۴) حکایت جوان نمک فروش که بر ایاز عاشق شد

 

زمانی سر به پیش افکند محمود

گهی نالید و گه می‌سوخت چون عود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۱) حکایت سلطان محمود در شکار کردن

 

فرس می‌راند شه تا پیش آن زود

نشسته دید زالی پیشِ آن دود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۶) حکایت ایّوب پیغامبر

 

ز چندان رنج آهی بود مقصود

چو کرد آهی نجاتش داد معبود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۱۳) حکایت عبدالله بن مسعود با کنیزک

 

کنیزی داشت عبدالله مسعود

که صد گونه هنر بودیش موجود

عطار
 
 
۱
۲
۳
۱۲
sunny dark_mode