یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۱
در آن ساعت که کوبش مغز می سفت
به خود در زیر لب بامویه می گفت:
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۴ - سرگذشت شیرین
به الماس مژه بیجاده می سفت
بسوی میزبان می دید و می گفت
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۴۶ - القرب
نبد غیری خود آن گفت و خود این گفت
خود او بود آنکه در عهد خود سفت
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۷ - سخن گفتن خانه با صاحبخانه
زبان حال کاخ این راز ننهفت
همانا با حریفان این چنین گفت
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱۶ - جواب توضیح
چو انصاری ز مژگان گرد ره رفت
بباب پیر خرقانی باو گفت
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - شادروان شاپور
نگارم همچو گل زین گفته بشگفت
تقاضای مرا از دل پذیرفت
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۰
درودت گویم و کوته کنم گفت
بمان شاها بشادی جاودان جفت
ایرج میرزا » مثنویها » عارف نامه » بخش ۵
پری رو زین سخن بی حدّ برآشفت
زجا برجَست و با تندی به من گفت:
ایرج میرزا » مثنویها » عارف نامه » بخش ۸
از این رفتارِ او دانا برآشفت
در این اندیشه شد و با خویشتن گفت
ایرج میرزا » مثنویها » عارف نامه » بخش ۱۱
یکی مویه کنان با جفتِ خود گفت
که دیگر در کجا خواهیم شد جفت
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۱۷ - شکوۀ شاگرد
مُعَلِّم در جوابش این چنین گفت
که باشد حالِ تو با حالِ من جُفت
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۲ - بچهٔ ترس
خروس پهلوان با ماکیان گفت:
کس از یار موافق راز ننهفت
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۹ - هُمر -اَبرخیس
ابرخیس از تفاخر با همر گفت
که نتوانی چو من در شعر دُر سفت
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۰ - سی لحن موسیقی
چو « گنج ساخته» باشد ده و هفت
که گنج سوخته هم درقلم رفت