گنجور

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۳۶

 

به یک قصدی چرا روسی بدر رفت

مگر این بود آتش، آن دگر نفت؟

قائم مقام فراهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۱

 

در آن ساعت که کوبش مغز می سفت

به خود در زیر لب بامویه می گفت:

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۴ - سرگذشت شیرین

 

به الماس مژه بیجاده می سفت

بسوی میزبان می دید و می گفت

یغمای جندقی
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۰۰ - عرفان

 

فلانکس در اخبار اینچنین سفت

بقول راویان شخصی چنین گفت

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۴۶ - القرب

 

نبد غیری خود آن گفت و خود این گفت

خود او بود آنکه در عهد خود سفت

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۷۱ - ارشاد

 

خود او را با چنان لطف و شرأفت

عجین داری باقسام کثافت

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۱۰ - الولایه الکبری

 

شود بر اقربیت اعترأفت

نماید اصل اقرب بیخلافت

صفی علیشاه
 

صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۷ - سخن گفتن خانه با صاحبخانه

 

زبان حال کاخ این راز ننهفت

همانا با حریفان این چنین گفت

صامت بروجردی
 

غبار همدانی » لیلی و مجنون

 

به روز و شب نمی‌خورد و نمی‌خفت

همی‌نالید و می‌مویید و می‌گفت

غبار همدانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱۶ - جواب توضیح

 

چو انصاری ز مژگان گرد ره رفت

بباب پیر خرقانی باو گفت

صفای اصفهانی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - شادروان شاپور

 

نگارم همچو گل زین گفته بشگفت

تقاضای مرا از دل پذیرفت

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۰

 

درودت گویم و کوته کنم گفت

بمان شاها بشادی جاودان جفت

ادیب الممالک
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۵

 

پری رو زین سخن بی حدّ برآشفت

زجا برجَست و با تندی به من گفت:

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۸

 

از این رفتارِ او دانا برآشفت

در این اندیشه شد و با خویشتن گفت

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۱۱

 

یکی مویه کنان با جفتِ خود گفت

که دیگر در کجا خواهیم شد جفت

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۱۱

 

برو چندی در کون را بکن چِفت

میفکن بر سر بی زخم خود زِفت

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۱۷ - شکوۀ شاگرد

 

مُعَلِّم در جوابش این چنین گفت

که باشد حالِ تو با حالِ من جُفت

ایرج میرزا
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۲ - بچهٔ ترس

 

خروس پهلوان با ماکیان گفت‌:

کس از یار موافق راز ننهفت

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۹ - هُمر -‌اَبرخیس

 

ابرخیس از تفاخر با همر گفت

که‌ نتوانی‌ چو من‌ در شعر دُر سفت

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۰ - سی لحن موسیقی

 

چو « گنج ساخته‌» باشد ده و هفت

که گنج سوخته هم درقلم رفت

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
sunny dark_mode