عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
زنش گفتا که من بیمار و زارم
عرابی گفت من تیمار دارم
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
غریب و عورة و درویش و خوارم
ضعیف و عاجز و زار ونزارم
عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۵) حکایت نوشروان عادل با پیر بازیار
نداد این کِشت ده سال انتظارم
که هم امروز زر آورد بارم
عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱۰) حکایت ابوالفضل حسن و کلمات او در وقت نزع
میان این گنه گارانست کارم
که با آن کاملان طاقت ندارم
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۶) حکایت یوسف و ابن یامین علیهما السلام
چنین گفت او که چون مادر ندارم
پشولیدست موی و روزگارم
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۸) حکایت سلطان محمود با ایاز
غلامش گفت من بس یک شکارم
که من اینجا شکاری کرده دارم
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۸) حکایت سلطان محمود با ایاز
چو پیوسته دلت باشد شکارم
شکار خویش دایم کرده دارم
عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۶) حکایت سلطان محمود و ایاز در حالت وفات
نبودی همچو محمودی شکارم
مگر پنداشتی مردارِ خوارم
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۸) حکایت موسی و مرد عابد
چو دانستم که آخر در شمارم
بیک طاعت زیادت شد هزارم
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۰) حکایت آن مرد که عروس خود را بکر نیافت
بپوشم تا بپوشد کردگارم
که من بیش از تو در تن عیب دارم
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۷) حکایت محمود و شمار کردن پیلان
شهش گفتا که خود را یاد دارم
که یک بُز مینیامد در شمارم
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۴) حکایت جوان نمک فروش که بر ایاز عاشق شد
چنین گفت او که من زهره ندارم
که عشق آن صنم در خاطر آرم
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۴) حکایت جوان نمک فروش که بر ایاز عاشق شد
گدا گفتش اگر من حجّت آرم
وگر عاشق شوم باکی ندارم
عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۹) حکایت آن پیر که خواست که او را میان دو گورستان دفن کنند
چو من نور مسلمانان ندارم
بگورستان دین داران چه کارم
عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۱) حکایت ابرهیم علیه السلام
بگو یکبار دیگر نام یارم
که این نامست دایم غم گسارم
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۴) حکایت اردشیر و موبد و پسر شاپور
اگر پیمان رسد از شهریارم
بگویم ور نه هم در پرده دارم
عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او
دلم بُردی وگر بودی هزارم
نبودی جز فشاندن بر تو کارم
عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۴) حکایت وفات اسکندر رومی
دریغا و دریغا روزگارم
که دایم جز دریغا نیست کارم
عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۷) حکایت اعرابی در حضرت نبوّت
بدو گفتا که من اسلام آرم
اگر گوئی چه دارم در کنارم