اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۱۰ - آغاز داستان شمع و پروانه
چو شب شد طرح عیش از نو نهادند
به مجلس شمع را پروانه دادند
وحشی بافقی » ناظر و منظور » شیر حکمت از پستان خامه گشادن و طفل فسانه را در مهد خیال پرورش دادن در آغاز حکایت عشقبازی و ابتداء روایت نکته سازی
از آنجا روی در صحرا نهادند
بسان سیل در صحرا فتادند
وحشی بافقی » ناظر و منظور » شیر حکمت از پستان خامه گشادن و طفل فسانه را در مهد خیال پرورش دادن در آغاز حکایت عشقبازی و ابتداء روایت نکته سازی
شه و دستور در پایش فتادند
نقاب از روی راز خود گشادند
وحشی بافقی » ناظر و منظور » شیر حکمت از پستان خامه گشادن و طفل فسانه را در مهد خیال پرورش دادن در آغاز حکایت عشقبازی و ابتداء روایت نکته سازی
وزیر و شاه را زان مژده دادند
ز گنج سیم قفل زر گشادند
وحشی بافقی » ناظر و منظور » یاد نمودن ناظر از بزم آشنایی و ناله کردن از اندوه جدایی و شکایت بخت نامساعد بر زبان آوردن و حکایت طالع نامناسب بیان کردن
خروشان دست هم را بوسه دادند
دل پر درد رو بر ره نهادند
وحشی بافقی » ناظر و منظور » رفتن آن شهسوار شهب تازیانه و شاهباز فلک آشیانه به جست و جوی آن آهوی سر در بیابان محنت نهاده و آن طایر دور از مقام عزت فتاده
به جانم داغ یعقوبی نهادند
به گرگت همچو یوسف باز دادند
وحشی بافقی » ناظر و منظور » رسیدن آن گل نودمیدهٔ چمن رعنایی و سرو تازه رسیدهٔ گلشن زیبایی به مرغزاری که پنجهٔ چنارش شاخ بیداد شکستی و آفتاب بلند پایه در سایه بیدش نشستی
سوی منظور از آنجا رو نهادند
زمین از دور پیشش بوسه دادند
وحشی بافقی » ناظر و منظور » رسیدن آن گل نودمیدهٔ چمن رعنایی و سرو تازه رسیدهٔ گلشن زیبایی به مرغزاری که پنجهٔ چنارش شاخ بیداد شکستی و آفتاب بلند پایه در سایه بیدش نشستی
به روی نیم تختی جاش دادند
به مجلس نقل خوشحالی نهادند
وحشی بافقی » ناظر و منظور » خواب دیدن منظور را و زنجیر پاره ساختن وصیت جنون در بیان مصر انداختن
ز ابر دیده سیل خون گشادند
خروشان روی درصحرا نهادند
وحشی بافقی » ناظر و منظور » آمدن ناظر و منظور به لشگرگاه اقبال و آگاهی شاه جهانپناه از صورت احوال و استقبال ایشان کردن و شرایط اعزاز بجای آوردن
ز روی عجز در پایش فتادند
به عجزش رو به خاک ره نهادند
وحشی بافقی » ناظر و منظور » نشستن شاهزاده بر تخت شهریاری و بلند آوازه گشتن در خطبهٔ کامکاری و در اختصار قصه کوشیدن و لباس تمامی بر شاهد فسانه پوشیدن
در گنجینهٔ احسان گشادند
به عالم داد عدل و داد دادند
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱۹ - گفتار در بیرون آمدن شیرین از مشکوی خسرو
درون رفتند و درها بر گشادند
متاع خانهها بیرون نهادند
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۱ - گفتار اندر گفت و شنید غلامان شیرین با فرهاد و بردن او را به نزد شیرین مه جبین
سخی را پرده زینسان میگشادند
غرض از پرده بیرون مینهادند
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۸ - در بیان وصل و هجران نکویان و رفتن شیرین به تماشای بیستون
در فردوس را گفتی گشادند
که آن حورا وشان بیرون فتادند
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۸ - در بیان وصل و هجران نکویان و رفتن شیرین به تماشای بیستون
ز دور جام مردافکن فتادند
سخن از لب ، ز کف خامه نهادند
نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۹ - رفتن داماد به خانهٔ عروس و در راه فرود آمدن دیوار بر سر او
مژه در خاک چندان غوطه دادند
کز آن کاوش رگ دریا گشادند
نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۹ - رفتن داماد به خانهٔ عروس و در راه فرود آمدن دیوار بر سر او
روانش در عماری جای دادند
عماری را چو گل بر سر نهادند
نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۱۲ - دستوری پادشاهزاده ملازمان را از برای هیمه جمع نمودن
نخست آن کشته را در وی نهادند
بخور آسا به مجمر جای دادند
کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۳ - داستان سرکوبی و قتل ججهار سنکهه بندئله به سرداری اورنگ زیب پسر شاه جهان که بعد از وی بسلطنت نشست
بخدمت قلعه داران رو نهادند
کلید قلعه ها بوسیده دادند
کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۳ - داستان سرکوبی و قتل ججهار سنکهه بندئله به سرداری اورنگ زیب پسر شاه جهان که بعد از وی بسلطنت نشست
دلیرانی که داد سعی دادند
قدم در عرصه مردی نهادند