گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

دل از...گان بر کن که این خار

نیارد جز گل...گی بار

بدین...مردم آزمودم

نه رامش زآشتی خیزد نه پیکار

ازین...گانم هر سر موی

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

به پیری مر مرا دل زان جوان رست

خلاف کیش از تیری کمان جست

توام سودی به خط آسمان پای

چه برسایم زدست آسمان دست

کشی بر جای ماهی مه به قلاب

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

مهش رست از خط مشکین نقابی

برآمد آسمانی ز آفتابی

کند کافر به آسانی مسلمان

جز آن...خط مشکل کتابی

زنخدانش ز چشمم شط خون راند

[...]

یغمای جندقی
 
 
sunny dark_mode