گنجور

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۷

 

بمن گر آن مه بی مهر مهربان بودی

چه غم بکین اگرم دور آسمان بودی

نکات حسن لطیف است و عشق لطف از اوست

برمز عشق هم ایکاش نکته دان بودی

چه فایده که بشیرش زمصر میآید

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۹

 

توئی که به زگل و مشگ رنگ و بو داری

تمام در تو بود جمع گر نکو داری

تو کان شکر و مردم مگس ترش منشین

بگو رقیب که تو یار تندخو داری

که گفت میکده بگذار و باغ خلد بگیر

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۸

 

اگرچه ماه عبادت تو ای مه رجبی

بیا بیا که مرا اصل مایهٔ طربی

بیار بوسه از آن لب به روزه‌دار وصال

خوش است روزه گشودن به شرع از رطبی

کنند با همه آلایش ار کرامت‌ها

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۲

 

صبا تو نفخه عنبر در آستین داری

مگر عبور بر آن زلف عنبرین داری

گرفته ای تو زتاتار طره اش تاری

که تبت ختن چین در آستین داری

بهر سپهر یکی کوکب درخشان هست

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۶
۷
۸
sunny dark_mode