گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۱

 

ترنج بیدار اندر شده به خواب گران

گل غنوده برانگیخته سر از بالین

هرآن که خاتم مدح تو کرد در انگشت

سر از دریچه زرین برون کند چو نگین

رودکی
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - در صفت بهار و مدح سلطان محمود

 

بخار دریا بر اورمزد و فروردین

همی فرو گسلد رشته های درّ ثمین

ز آب پاک دهان پر ستاره دارد ابر

ز باد پاک شکم پر ستاره دارد طین

بمشکرنگ لباس اندرون شدست هوا

[...]

عنصری
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۲ - نیز در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود گوید

 

همی کند به گل سرخ بر بنفشه کمین

همی ستاند سنبل ولایت نسرین

بنفشه و گل ونسرین و سنبل اندر باغ

به صلح باید بودن چو دوستان، نه بکین

میان ایشان جنگی بزرگ خواهد خاست

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۹ - در مدح امیرابویعقوب یوسف برادر سلطان محمود گوید

 

همه گره گره است آن دو زلف چین بر چین

گره به غالیه و چین به مشک ناب عجین

شکسته زلف تو تازه بنفشه طبریست

رخ و دو عارض تو تازه لاله و نسرین

تو لاله دیدی و شمشاد پوش و سنبل تاج

[...]

فرخی سیستانی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۹

 

بشکل غالیه دانیست لاله ، یاقوتین

نشان غالیه اندر میان غالیه دان

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۹

 

مکللست و منقش چمن بدر و عقین

معطرست و مطیب هوا بمشک و ببان

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۹

 

چو عزم تست قضا ، گر بود گمان چو یقین

چو امر تست قدر ، گر بود خبر چو عیان

ازرقی هروی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۳ - در مدح شرف الدین

 

بتی بمهر چو لیلی بچهر چون شیرین

بوصل او دل من شاد و عیش من شیرین

مثل زنند بشیرین لبش و لیکن هست

حدیث کردن شیرین او به از شیرین

اگر بچین بنگارند نقش چهره او

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۵ - در مدح امیر ابونصر و تهنیت عید فطر

 

چه دید تشرین گوئی ز نرگس و نسرین

که باغ و بستان بستد زهر دوان تشرین

بنار کفته سپرده است معدن نرگس

بسیب رنگین داده است مسکن نسرین

نبرده رنج یکی هست چون دل فرهاد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۷ - در مدح شرف الدین و شمس الدین

 

نشاط دل کن و از لعل یار پروردین

که لاله و گل پرورد باد فروردین

صبا بدشت ز عنبر همی نهد خرمن

هوا بباغ ز دیبا همی کشد آذین

چمن نهفته سراسر بنرگس و نسرین

[...]

قطران تبریزی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۰ - مدح عمادالدوله رشید خاص

 

چو کردم از هند آهنگ حضرت غزنین

بر آن محجل تازی نهاد بستم زین

شبی شده به من آبستن و من اندر وی

ز ضعف سمع و بصر سست مانده همچو جنین

هوا سیاه تر از موی زنگیان و شهاب

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۹ - باز در مدح آن شهریار

 

به سوی هند خرامید بهر جستن کین

رکاب خسرو محمود سیف دولت و دین

گشاده چتر همایون چو آسمان بلند

کشیده رایت عالی بر اوج علیین

قرار برده ز برنده خنجر هندی

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۶ - ثناگری

 

به خدمت آمد فرخنده فصل فروردین

مهی که تازه ازو گشت عز و دولت و دین

خجسته باد بدان شاه سرفراز کز او

رسید رایت شاهی به اوج علیین

ابوالملوک ملک ارسلان بن مسعود

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » ماههای فارسی » شمارهٔ ۱ - فروردین ماه

 

خدایگانا رامش گزین و شادی بین

که مژده دادت از بخت ماه فروردین

همی چه گوید که ملک هفت اقلیم

به حکم و امر تو خواهد شدن ز چرخ برین

چنان نهاد ز قسمت خدای عزوجل

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۹ - هم در مدح آن بزرگ

 

که قوت تن دادست و شادی دل دین

بهار کرد زمان و بهشت کرد زمین

مسعود سعد سلمان
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۳ - ایضاً له

 

سپاه دولت و دیدن اندر آمدست بزین

همی به غز نهد روی پشت دولت و دین

جهان سیاست او را بطوع داده ضمان

فلک سعادت او را بفتح گشته ضمین

قضا مطابق رأی و قدر موافق عزم

[...]

ابوالفرج رونی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۹۴

 

خدای ماست خداوند آسمان و زمین

منزه از زن و فرزند و از همال و قرین

مُقَدِّری که بر او نسپرد سپهر و نجوم

مُصَوِّری‌که بر او نگذرد شهور و سنین

مؤثری‌ که به تأثیر صنع و قدرت او

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۹۶

 

نگار من خط مشکین کشید بر نسرین

خطاکشید به نسرین بر آن خط مشکین

زبهر آنکه چو مشکین خطش پدید آید

اسیر آن خط مشکین شد این دل مسکین

رخش ‌گل است و لبش لاله از لطافت و نور

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۰۲

 

فزود قیمت دینار و قدر دانش و دین

به شهریار زمان و به پادشاه زمین

شه ملوک ملک شاه دادگر ملکی

که روزگارش بنده است وکردگار معین

پناه هفت زمین که اختران هفت سپهر

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۰۴

 

بیافرید خداوند آسمان و زمین

دو آفتاب که هر دو منورند به دین

یک آفتاب دُرفشان شده ز روی سپهر

یک آفتاب فروزان شده ز روی زمین

همی فزاید از آن آفتاب قُوّت طبع

[...]

امیر معزی
 
 
۱
۲
۳
۶