شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
به خانه ای که ره جان نمیتوان بستن
چه ابله اند کسانی که دل همی بندند
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
جمال طلعت هم صحبتان غنیمت دان
که میبرند زآنان که باز پیوندند
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
بقا که نیست درو حاصل همه هیچ است
چو بنگری همه عالم به هیچ خرسندند
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
بساز توشه زبهر مسافران وجود
که میهمان عزیزند و روزگی چندند
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
وگر تو آدمئی در سگان به طنز مبین
که بهتر از من و تو بنده ی خداوندند
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
مجوی دنیی اگر اهل همتی خسرو
که از همای به مردار میل نپسندند
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
خوش آن کسان که گذشتند پاک چون خورشید
که سایه ای به سر این جهان نیفکندند
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
بساز توشه زبهر مسافران وجود
که میهمان عزیزند و روزگی چندند
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم
کدام روز بیک جا قرار داشت دلم
همیشه این دل بی خانمان هوائی بود
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم
ولیک این عمل رهروان چالاک است
تو نازنین جهانی، کجا توانی کرد
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم
خسروان را همه اسباب فراغت دادند
وز همه خسرو بیچاره فراغت دارد
عرفی » قصیدهها » شمارهٔ ۱۴ - ترجمه الشوق در ستایش مولای متقیان علی علیه السلام
به گریه گفتمش آری طریق عقل این است
ولیک جانب انصاف خود نگه میدار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۲۶
هزار حیف که در دودمان عشق نماند
کسی که خانهٔ زنجیر را بپا دارد!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۳۶
فغان که آینه رخسار من نمیداند
که آشنایی تردامنان زیان دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۳۴
دل خراب مرا جور آسمان کم بود
که چشم شوخ تو ظالم هم آسمان گون شد!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۷۵
درآمدم چو به مجلس، سپند جای نمود
ستاره سوختگان قدردان یکدگرند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۸۳۶
به داد من برس ای عشق، بیش ازین مپسند
که زندگانی من صرف خورد و خواب شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۵۴
مکن ملاحظه ازآهم ای بهشت وجود
که عود مجمر آزادگان ندارد دود
تو از کدام خیابانی ای نهال بهشت
که در رکاب تو آمد قیامت موعود
مبین به چشم حقارت به هیچ خصم ضعیف
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۷۱
ز درد می دل زهاد با صفا نشود
که چشم آبله روشن به توتیا نشود
پس از فراق، قلم نیست بر شکسته دلان
چو نی جدا ز شکر گشت بوریا نشود
جدا فتاده ام از کاروان در آن وادی
[...]