خدایگانا ! دی بی تو در وثاق امید
نشسته بودم و در بر زمانه کرده فراز
که محرمی زدرم ناگهان درآمد و گفت
که ای ضمیر تواسرار غیب را غماز
بگویمت خبری کز نهایت ندرت
نتیجه های خیال ترا بود انباز
همای اوج سعادت فلان که عزت او
بنزد شه بود از عز همگنان ممتاز
چو جعد شاهد دولت بدست عزت داشت
رکاب شاه پلنک افکن هژبر اندازد
بهشت ناگهش از پی چو روزگار قدیم
عنان مصلحت داور لطیفه طراز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر در حال گفتگو با خداوند است و از امید خود سخن میگوید. او در حال تأمل در زمان و موقعیتهایش است که ناگهان شخصی به او خبر خاصی میدهد. این شخص به او میگوید که او از اسرار غیبی مطلع است و میتواند اطلاعاتی درباره آینده و سعادتش به او بدهد. شاعر به توصیف مقام و عزت شخصی میپردازد که در درگاه شاه قدرتمند است و به خاطر ویژگیهای خاصش از دیگران ممتاز شده است. در نهایت، شاعر به زیباییهای بهشت و مصلحتهای حق تعالی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ای خداوند! من در انتظار و امید به تو نشسته بودم و در برابر سختیها و مشکلات زمانه صبر میکردم.
هوش مصنوعی: یک فردی ناگهان وارد شد و گفت ای روح تو، اسرار نهانی را فاش کن.
هوش مصنوعی: بگویم تو را خبری که به ندرت میتوان نتیجههای خیالاتت را پیدا کرد.
هوش مصنوعی: فردی که در اوج سعادت قرار دارد و مقام و عزت او در نزد پادشاه بیشتر از دیگران است، از دیگران متمایز است.
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی و قدرت در دستان کسی باشد، مانند کسی است که در میدان جنگ با عزت و احترام، به یاری یک پادشاه میشتابد و از دل خطرات به جلو میرود.
هوش مصنوعی: به ناگاه بهشت به یاد روزگار قدیم، تحت مدیریت دوراندیشی و تدبیر دلسوزانه قرار میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شده است بلبل داود و شاخ گل محراب
فکنده فاخته بر رود و ساخته مضراب؟
یکی سرود سراینده از ستاک سمن
یکی زبور روایت کننده از محراب
نگر که پردر گردید آبگیر بدانکه
[...]
شبی چو روز فراق بتان سیاه و دراز
درازتر ز امید و سیاه تر ز نیاز
ز دور چرخ فرو ایستاده چنبر چرخ
شبم چو چنبر بسته در آخرش آغاز
برآمده ز صحیفه فلک چو شب انجم
[...]
گرفت مشرق و مغرب سوار آتش و آب
ربود حرص امارت قرار آتش و آب
همی شکنجد باد و همی شکافد خاک
به جنبش اندر دود و بخار آتش و آب
به خشگ و تر به جهان دربگشت ناظر عقل
[...]
خری سبوی سرو روده گوش و خم پهلو
کماسه پشت و کدو گردن و تکاو گلو
چو آمد آید با او سبوی و روده و خم
چو شد کماسه رود با وی و تگا و کدو
خری سرش ز خری چون کدوی بیدانه
[...]
زهی بمشرق و مغرب رسیده انعامت
شکوه خطبه وسکه زحشمت نامت
زتست نصرت اسلام از آن فلک خواند است
حسام دولت و دین و علاء اسلامت
بزرگ سایه یزدان و آفتاب ملوک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.