گنجور

 
صائب تبریزی

ز درد می دل زهاد با صفا نشود

که چشم آبله روشن به توتیا نشود

پس از فراق، قلم نیست بر شکسته دلان

چو نی جدا ز شکر گشت بوریا نشود

جدا فتاده ام از کاروان در آن وادی

که ناله جرس از کاروان جدا نشود

گرفته ای پی طول امل به عنوانی

که هیچ کور چنان پیرو عصا نشود

تا ز خود گم نشود دل به هدایت نرسد

درد درمان نشود تا به نهایت نرسد

راه طی گشت و همان دوری منزل برجاست

که شنیده است که منزل به نهایت نرسد؟

ستم این است که می فهمد و می پوشد چشم

کاش آن شوخ به مضمون شکایت نرسد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

ایا بلایه، اگر کارت تو پنهان بود

کنون توانی، باری، خشوک پنهان کرد

منوچهری

به فال نیک و به روز مبارک شنبد

نبیذگیر و مده روزگار نیک به بد

به دین موسی امروز خوشترست نبیذ

بخور موافقتش را نبیذ نو شنبد

اگر توانی یکشنبد از صبوحی کن

[...]

عمعق بخاری

جهان چو چشم نگاران خرگهی گردد

که از خمار شبانه نشاط خواب کنند

سوزنی سمرقندی

دو دسته کاغذ سعدی نواختم فرمود

به حسب خواجه مؤید شهاب دین احمد

اگر به مدح محمد همه سیه نکنم

هزار . . .یر خر اندر . . . س زن اسعد

میبدی

و منه قیل للاسیر عان، و فی الحدیث: «انّما النساء عندکم عوان».

ملیک علی عرش السّماء مهیمن

و قال امیة بن ابی الصلت:

لعزّته تعنو الوجوه و تسجد.

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از میبدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه