گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

جز آفتاب تو و آن غنچه شراب آلود

که دیده باده بی درد و آتش بی دود

فراز سرو تو یک نیزه آفتاب جمال

هزار کوکب بخت است و کوکب مسعود

سخن ز یوسف گل ران و داستان هزار

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

دل از لقای تو گفتم رسد به تمکینی

سپند بر سر آتش نیافت تسکینی

بریدم از همه یاران و نیست ای غم عشق

گریزم از تو که از دوستان دیرینی

مرا که صبح به مهرت ز شام تیره تر است

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

مرنج زاهد اگر نیست گفتمت دینی

بمال چشمی و بنگر هزار چندینی

چه جای باده تلخ است بی لب تو مرا

به کام می نرود هرگز آب شیرینی

نشاط بستر راحت به خواب خواهددید

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱

 

ببرد شوق رخت صبر از دلم یارا

خراب کرد غمت خانه شکیبا را

چوآفتاب ز مطلع طلوع کرد و گرفت

شعاع پرتو حسنت تمام دنیا را

اگر ز دست تو نوشم ایاغ از زهری

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳

 

به ناله تا نفسم آه صبحگاه گرفت

زمین به ناله درآمد زمانه آه گرفت

فتوح مملکت دل که صد سپاه نکرد

هجوم نرگس مستت به یک نگاه گرفت

از آن زمان که خطت گرد بدر هاله کشید

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۲

 

به کوی میکده تا پاره سبوئی هست

مرا به دردکشان راه گفتگوئی هست

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

بیار باده که آمد بهار...به

کجاست ساقی...یار...به

کنیم کار ثواب و کشیم بار صلاح

به جان رسیدم از این کارو بار... به

به اختیار کشم جبر عشق ملت سوز

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

به امتحان مکش آن ابروان ...به

که هیچ کس نکشد آن کمان...به

به پر غیر پریدن همی بدان ماند

که بر فلک شدن از نردبان... به

خیال روی تو پختن به گریه دانی چیست

[...]

یغمای جندقی
 
 
sunny dark_mode