گنجور

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

ز ضعف تاب تردد دگر نماند مرا

خوشم که ضعف ز سرگشتگی رهاند مرا

فغان که آرزوی وصل آن دو چشم سیاه

چو میل سرمه بخاک سیه نشاند مرا

تنم ز آتش دل می گداخت گر شب غم

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

چه گونه فاش نگردد غم نهانی ما

بشرح حال زبانیست بی زبانی ما

برون مباد زمانی ز جان ما غم یار

که در بلا غم یارست یار جانی ما

در سرشک بپای تو ریختیم و خوشیم

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

زلال فیض بقا رشحه ز جام منست

حیات باقی من نشاه مدام منست

بمن فرشته کجا می رسد ز رفعت قدر

حریم درگه پیر مغان مقام منست

مراست حرمتی از فیض می که پیر مغان

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

بتی که شیوه خوبی به از تو داند نیست

پری وشی که ز دست توام رهاند نیست

هزار نامه نوشتم بیار لیک چه سود

کسی که لطف نماید باو رساند نیست

دهد بدست تو هرکس که هست نقد حیات

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

بگل خطت چو نقابی ز مشک ناب انداخت

هزار شاهد فتنه ز رخ نقاب انداخت

مه رخ تو که سر زد خط از خواشی آن

هزار ناوک طعنه بر آفتاب انداخت

دمید تا خط چون شب ز روی چون روزت

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

ازان درین چمنم میل گلعذاری نیست

که هیچ برگ گلی بی بلای خاری نیست

نبرده ایم درین باغ ره بسوی گلی

که در حوالی او همچو من هزاری نیست

ندیده ایم درین ملک گنج حسنی را که

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

هوای خاک درت باز در سر افتادست

ز هر چه هست مرا این هوا در افتادست

مرا چه کار به از آه و ناله است کنون

که کار با تو چو شوخ ستمگر افتادست

چرا ز چشم تو بر من نمی افتد نظری

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

کم التفاتی خوبان بعاشقان ستم است

زهی ستم که ترا با من التفات کم است

کی از بنفشه گشاید کجا بنافه کشد

دلی که بسته آن گیسوان خم بخم است

قدم خمیده چنان شد که کس نمی داند

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

به حال زار من آن ماه را نگاهی نیست

چه سود روزی اگر نیز هست ماهی نیست

جفاست از تو همیشه مراد من نه وفا

که گاه گاهی اگر هست گاه گاهی نیست

چگونه جانب مسجد روم به میخانه

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

امید بود که خواهد جفای یارم کشت

نکرد یار جفایی در انتظارم کشت

نکرد گرچه بهر وعده که کرد وفا

هزار شکر که باری امیدوارم کشت

هزار بار مرا زنده کرد لعل لبش

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

ملولم از تو نمی پرسیم که حال تو چیست

ملول بهر چه موجب ملال تو چیست

خراب شد ز تو حالم چرا نمی پرسی

چه حالتست ترا مانع سؤال تو چیست

مرا خیال تو و فکر تست در دل زار

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

بخاک پای تو تا ترک سر نخواهم کرد

هوای کاکلت از سر بدر نخواهم کرد

قضا که عشق توام یاد داد می دانست

که غیر عشق تو کار دگر نخواهم کرد

چنان ز دست غمت خاک کرده ام بر سر

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

خدا ز سرو قد او مرا جدا نکند

من و جدایی ازان سرو قد خدا نکند

بصوت ناله نهفتم صدای سیل سرشک

که شرح راز دلم پیش کس ادا نکند

چو استخوان نشانه چه مرده باشد

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

پری‌رخان به جفا قصد جان ما مکنید

وفا کنی به عشاق خود جفا مکنید

ز انتظار بتر در جهان بلایی نیست

نمی کنید وفا وعده وفا مکنید

بهر که دوستی می کنید در حق او

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲

 

ببزم او سخن از درد من نمی گذرد

چه خلوتیست که آنجا سخن نمی گذرد

گذشت دل ز دو عالم بدور روی تو لیک

ازان دو سلسله خم بخم نمی گذرد

نمی کشد دل تنگم بمجمعی که درو

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱

 

حبیب درد دلم را دوا نخواهد کرد

ترحمی بمن مبتلا نخواهد کرد

چو تیر تا نفتد دور ازان کمان ابرو

رقیب در دل ما هیچ جا نخواهد کرد

کمست مهر بتان آن قدر که گر همه را

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

چو پاره پاره دل از دیده ترم افتد

هزار شعله آتش به بسترم افتد

نیاورم بنظر آفتاب را ز شرف

دمی که دیده بدان ماه پیکرم افتد

زند بدامن من آفتاب دست ز قدر

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹

 

دلا بمهر رخش دیده پر آب انداز

ترست پرده چشمت بآفتاب انداز

صبا که گفت که حرفی ز بی قراری ما

بگوی آن گل تر را در اضطراب انداز

نقاب کرد تن خاکیم ز چهره جان

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۴

 

نه من مقید آن سرو گلعذارم و بس

هوای او همه دارند من ندارم و بس

اگر چه ماه و شان زیر چرخ بسیارند

میانه همه آن مهوش است یارم و بس

ز قد و خال و خط و چهره نیست گریه من

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۵

 

زهی جفای تو بر من دلیل رحمت خاص

مرا وفای تو نقش صحیفه اخلاص

مدام مطرب بزم غم توام من مست

سرود ناله من کرده چرخ را رقاص

خراب باده عشقت ز ننگ عقل بری

[...]

فضولی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode