گنجور

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۲ - شب و روز کردش برفتن شتاب

 

گرفتند شهر یمن را حصار

شب و روزشان نیست جز کارزار

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۳ - بیرون رفتن ورقه از شهر یمن به جنگ کردن

 

بگرد وی اندر سواری هزار

خروشان به کردار موج بحار

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۳ - بیرون رفتن ورقه از شهر یمن به جنگ کردن

 

ولیک ار به مثل این نبهره سوار

نهنگ نبردست و شیر شکار

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۳ - بیرون رفتن ورقه از شهر یمن به جنگ کردن

 

نبد لشکر ورقه بیش از هزار

سواران گردن کش و نامدار

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه

 

به بالا و روی آن بت قندهار

شد اندر عرب سر به سر نامدار

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه

 

ز هجران گلشاه بد بی قرار

چو بازارگانان بر آراست کار

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه

 

ندیده ورا گشته بد بی قرار

چو دیدش، بدل عاشقی گشت زار

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه

 

ز بس زر و سیم وز بس کار و بار

بهین شد همی مرو را روزگار

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۵ - نوحه کردن گلشاه

 

بغلتید بر خاک بیچاره وار

بنالید از درد و بگریست زار

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۷ - بگفت این و بر دوست بگریست زار

 

بگفت این و بر دوست بگریست زار

کنار از مژه کرد دریا کنار

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۸ - مرو را جهازی نکو ساختند

 

بگو کز تو این بد مرا یادگار

بد این یادگارت مرا غمگسار

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۹ - بردن گلشاه به شام

 

بیاورد رخت و برآویخت بار

چو شد یار با آن نو آیین نگار

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۹ - بردن گلشاه به شام

 

بسی آتشین گوهر شاهوار

بفرمود آوردن آن بختیار

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۹ - بردن گلشاه به شام

 

همه برگرفت و بر آن نگار

شد و ریختن جمله اندر کنار

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۹ - بردن گلشاه به شام

 

که بروی چنان عاشقی بود زار

که بی او نبودش زمانی قرار

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۱ - بازگشتن ورقه به حی بنی شیبه

 

همی گفت وزدیدگان سیل بار

یکی شعر گفت از غم عشق یار

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۲ - شعر گفتن ورقه در هجر گلشاه

 

ندانم همی زین بتر روزگار

کی بر جانم آمد بر نخست کینه آر

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۳ - زاری کردن ورقه

 

مرا مال بابست از بهر یار

چو شد یار مالم نیاید بکار

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۳ - زاری کردن ورقه

 

به عم گفت ورقه که ای بختیار

مرا تازیم زن نیاید به کار

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۴ - آگاهی ورقه از مکرعم

 

به نزدیک عم آمد آن دل فکار

بدو گفت ای عم ناباک دار

عیوقی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode