ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۹ - حکایت در معنی: الناس علی سلوک ملوکهم
چون ز عهد مسیح پیغمبر
شدصدوشصتوهشتسالبسر
پادشاهی به چین قرار گرفت
که ازو باید اعتبار گرفت
سستمغزی و «لینگتی» نامش
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۰ - در مذمت سرکشی و عیبجویی
در بر مام و باب خاضع باش
امرشان را ز جان متابع باش
محترم دار پیرمردان را
قول استاد و حکم سلطان را
به قوانین مملکت بگرای
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۱
آمد اردیبهشت، ای ساقی
اصفهان شد بهشت، ای ساقی
آن بهشتی که گم شد از دنیا
هر به سالی مهی، شود پیدا
وان مه اردیبهشت باشد و بس
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۲ - شرح تفتیش کردن مأمورین دولت در راه
چون رسیدم به چند میلی ری
باد و باران وزبد پی در پی
شب تاربک و باد سرد وزان
کس و ناکس به قهوهخانه خزان
بود گردونهایم جای نشست
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۳ - شرح ملاقات آیرم رئیس شهربانی
در «اوین» داشتم گلستانی
باغ و آب و درخت و ایوانی
پر ز سیب و گلابی و شفرنگ
آب جاری در او روان ده سنگ
صاف و هموار ساخته راهش
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۴ - گفتار نهم در تغییر اوضاع
کار کشور گرفت لون دگر
شه به ترکیه بست رخت سفر
از میان رفته اسعد و تیمور
شده «آیرم» زمامدار امور
گشته دولت به کارهاگستاخ
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۵ - ملاقات دوم با آیرم
پس چندی امیر دولت بار
داد در قرب بزم خویشم بار
سخن از هر دری بکار آورد
پس حدیثی ز شغل و کار آورد
گفت تا کی ز ما کناره کنی
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۶ - تمثیل
مردی از فاقه در امان آمد
کارش از گشنگی به جان آمد
دید درکوی لاشهٔ مردار
روزه بگشود بر چنان افطار
یافت با لاشه مرد را، یاری
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۷ - داستان کاردار
کارداری براند گرم بهدشت
شامگاهان به قریهای بگذشت
لقمهایخورد و جرعهایپیوست
دیده بر هم نهاد خسته و مست
تاکهاز باغ خاست بانگ خروس
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۸ - فرار آیرم از ایران
میر لشگر ز من مکدر گشت
تاکه شاهنشه از سفر برگشت
چون درآمد شه از سفربه حضر
میرلشگر ببست بار سفر
پسری نوجوان و رعنا داشت
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۹ - در ریاست سرپاس مختاری
داد شه جای او به مختاری
صبح پیدا شد از شب تاری
با من آیرم بگفته بودکه شاه
اشقیا را براند از درگاه
برگزیند ملک چو بیداران
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۰ - داستان انقلاب خراسان
و آن قضایا که در خراسان بود
هم ز جهل پلیس نادان بود
که به یک روز پاسبان بلد
راند قانون به مردم مشهد
کرد نسخ کله بهانهٔ خوبش
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۱ - در صفت پاسبان
پاسبان باید از نژاد اصیل
تا کند عیب خلق را تعدیل
پاسبان دوستدار خلق بود
رهبر و غمگسار خلق بود
پاسبان باید آدمیزاده
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۲ - گفتار دهم در صفت زن گوید
چادر و رویبند خوب نبود
زن چنان مستمند خوب نبود
جهل اسباب عافیت نشود
زن روبستهتربیت نشود
کار زن برتر است از این اسباب
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۳ - در صفت زن خوب
زنشناسم به روی همچو نگار
مالک ملک و درهم و دینار
مشربی باز و فکرتی روشن
بی عقیدت به گلخن و گلشن
شوهری زشت و ابله و بدخو
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۴ - صفت زن بد
نیز دانم زنی ثقیل وگران
در عزای حسین، جامهدران
خاندانش مقدس و مومن
شوی برنا و خود کثرالسن
پایبند امید و بستهٔ بیم
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۵ - در طبیعت زن
راست خواهی زنان معمایند
پیچ در پیچ و لای بر لایند
زن بود چون پیاز تو در تو
کس ندارد خبر ز باطن او
نیست زن پایبند هیچ اصول
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۶ - گل و پروانه
بامدادان به ساحت گلزار
بنگر آن جلوهٔ گل پر بار
گویی آن رنگ و بو وسیلهٔ اوست
تا کشد جرعهای ز ساغر دوست
گل که پروانه را به خویش کشد
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۷ - شعور پنهان و شعور آشکار
دو شعور است در نهاد بشر
آن غریزی و این به علم و خبر
آن نهانست و این دگر پیدا
و آن نهانی بود به امر خدا
آن شعوری که از برون در است
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۸ - خاتمهٔ کتاب شهید بلخی
بود روزی شهید بنشسته
درکتبخانه در به رخ بسته
نسخها چیده از یمین و یسار
بود سرگرم سیر آن گلزار
ناگه آمد ز در، گرانجانی
[...]
