گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

بامدادان به ساحت گلزار

بنگر آن جلوهٔ گل پر بار

گویی آن رنگ و بو وسیلهٔ اوست

تا کشد جرعه‌ای ز ساغر دوست

گل که پروانه را به خویش کشد

هم ز پروانه جرعه بیش کشد

هست پروانه قاصد جانان

به گل آرد خبر ز عالم جان

گرچه نوشد زشیرهٔ دل او

زی گل آرد خمیرهٔ دل او

هست بی‌شک خمیرمایهٔ گل

صنع استاد کارخانهٔ کل

چیست گل‌، کارگاه زیبایی

مایهٔ حیرت تماشایی

کیست پروانه‌، رهزن گلزار

غافل از این بنای پر اسرار

می‌رود پرزنان به سوی حبیب

می‌زند بوسه‌ها به روی حبیب

چون زند بوسه‌ای به وجه حسن

گل از آن بوسه گردد آبستن

ور تو پروانه را ببندی پر

مایه گیرد گل از طریق دگر

بامدادان نسیم برخیزد

با گل نازنین درآمیزد

زان وزنده نسیم نافه گشا

بارور گردد آن گل رعنا

چون که دوشیزگیش گشت تمام

مایه در تخمدان گرفت مقام

حاصل آید ازین میانه نتاج

وز سر سرخ گل بریزد تاج

گل خندان بپژمرد ناگاه

شود آن زیب و رنگ و بوی‌، تباه

این‌ همه رنگ و بوی و جلوه و ناز

مستی و عاشقی و راز و نیاز

بهر آنست تا ز گلشن جان

نگسلد جلوهٔ رخ جانان

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]