گنجور

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۸

 

هاونا گفتم از چه می‌نالی

وز چه فریاد می‌کنی هموار

گفت خاموش چون شوم سعدی

کاین همه کوفت می‌خورم از یار

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۰

 

هر که مشهور شد به بی‌ادبی

دگر از وی امید خیر مدار

آب کز سرگذشت در جیحون

چه بدستی، چه نیزه‌ای، چه هزار

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۲

 

دل منه بر جهان که دور بقا

می‌رود همچو سیل سر در زیر

پیر دیگر جوان نخواهد شد

پیریش نیز هم نماند دیر

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۵

 

هر چه می‌کرد با ضعیفان دزد

شحنه با دزد باز کرد امروز

ملخ آمد که بوستان بخورد

بوستانبان ملخ بخورد امروز

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۰

 

دل مبند ای حکیم بر دنیا

که نه چیزیست جاه مختصرش

شکر آنان خورند ازین غدار

که ندانند زهر در شکرش

پیش ازان کز نظر بیفکندت

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۱

 

حسن عنوان چنانکه معلومست

خبر خوش بود به نامه درش

هر که اخلاق ظاهرش با خلق

نیک بینی گمان بد مبرش

وانکه ظاهر کدورتی دارد

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۲

 

شجر مقل در بیابان‌ها

نرسد هرگز آفتی به برش

رطب از شاهدی و شیرینی

سنگ‌ها می‌زنند بر شجرش

بلبل اندر قفس نمی‌ماند

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۳

 

ای که دانش به مردم آموزی

آن‌چه گویی به خَلق، خود بِنْیوش

خویش‌تن را علاج می‌نَکُنی

باری، از عیبِ دیگران، خاموش!

محتسب، کون‌برهنه در بازار

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۴

 

دوش مرغی به صبح می‌نالید

عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش

یکی از دوستان مخلص را

مگر آواز من رسید به گوش

گفت باور نداشتم که تو را

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۶

 

مگسی گفت عنکبوتی را

کاین چه ساقست و ساعد باریک

گفت اگر در کمند من افتی

پیش چشمت جهان کنم تاریک

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۸

 

دشمنت خود مَباد و گَر باشد

دیده بردوخته به تیرِ خَدَنگ

سرِ خَصمت به گُرز کوفته باد

بی‌رَوان اوفتاده در صفِ جَنگ

خون و دندانْش، از دَهَن پَرتاب

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۷

 

مردکی غرقه بود در جیحون

در سمرقند بود پندارم

بانگ می‌کرد و زار می‌نالید

که دریغا کلاه و دستارم

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۷۹

 

پسران فلان سه بدبختند

که چهارم نزاد مادرشان

این بدست آن بتر به نام ایزد

وان بتر تر که خاک بر سرشان

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۸۳

 

صبر بر قسمت خدا کردن

به که حاجت به ناسزا بردن

تشنه بر خاک گرم مردن به

کاب سقای بی‌صفا خوردن

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۸۹

 

جامع هفت چیز در یک روز

عجبست ار نمیرد آن دابه

سیر بریان و جوز و ماهی و ماست

تخم مرغ و جماع و گرمابه

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۹

 

رحم الله معشر الماضین

که به مردی قدم سپردندی

راحت جان بندگان خدای

راحت جان خود شمردندی

کاش آنان چو زنده می‌نشوند

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۵

 

ای پسندیده حیف بر درویش

تا دل پادشه به دست آری

تو برای قبول و منصب خویش

حیف باشد که حق بیازاری

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۸

 

دیگران در ریاضتند و نیاز

ای که در کام نعمت و نازی

چه خبر دارد از پیاده سوار

او همی تیزد و تو می‌تازی

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۹

 

هر کجا خط مشکلی بکشند

جهد کن تا برون خط باشی

چون غلط بشنوی شتاب مکن

تا نباید که خود غلط باشی

خامشی محترم به کنج ادب

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۱۰

 

آن مکن در عمل که در عزلت

خوار و مذموم و متهم باشی

در همه حال نیک محضر باش

تا همه وقت محترم باشی

سعدی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode