گنجور

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰

 

عمر بی‌تو به سر چگونه برم

که همی بی‌تو روز و شب شمرم

خونها از دو دیده پالودم

رخنه رخنه شد از غمت جگرم

تو ز شادی و خرمی برخور

[...]

انوری
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الفحص عن امر دمنة » بخش ۸

 

آب صافی شده ست خون دلم

خون تیره شدست آب سرم

بودم آهن کنون ازو زنگم

بودم آتش کنون ازو شررم

نصرالله منشی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الفحص عن امر دمنة » بخش ۸

 

کز ضعیفی دست و تنگی جای

نیست ممکن که پیرهن بدرم

گشت لاله ز خون دیده رخم

شد بنفشه ز زخم دست برم

نصرالله منشی
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۸ - در مرثیهٔ خواجه ابوالفارس

 

ز آفت روزگار بر خطرم

هرچه روز است تیره روزترم

همچو خرچنگ طالع خویشم

که همه راه باز پس سپرم

دور گردون گسست بیخ و بنم

[...]

خاقانی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۵ - دعای پادشاه سعید علاء الدین کرپ ارسلان

 

از سر این خیال درگذرم

دور به ز این خیال‌ها نظرم

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۰ - صفت خورنق و ناپیدا شدن نعمان

 

‌زآتش‌انگیز ِ آن شرارهٔ گرم

شد دل سخت‌کوش نعمان نرم

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۶ - نامه پادشاه ایران به بهرام‌گور

 

لیکن ایرانیان به زور و به شرم

نرم کردندم از نوازش گرم

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۷ - پاسخ دادن بهرام ایرانیان را

 

پدرم دیگر است و من دگرم

کان اگر سنگ بود من گهر‌م

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۷ - پاسخ دادن بهرام ایرانیان را

 

بگذرید از جنایت پدرم

بگذارید از آنچه بی‌خبر‌م

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۷ - پاسخ دادن بهرام ایرانیان را

 

دور دارم ز داوری آزرم

آن کنم کز خدای دارم شرم

نظامی
 
 
۱
۲
۳
۴
۷
sunny dark_mode