سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۱۳ - التمثّل فی عصمة قتل المظلوم
یافتست از تو و پدر پسرم
دنیی و عقبی این غم از چه خورم
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۳۳ - حکایت در آنکه پادشاه را دل در هوا نباید بستن
آنکه آتش برآرد از جگرم
من به آتش چرا فرو نبرم
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۳۹ - ستایش امیرجلالالدولة ابوالفتح دولتشاهبن بهرامشاه ابن مسعود اناراللّٰه براهینهم
نفخ صورست از تو جود و کرم
دست بذل تو کور و مرده درم
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۴۴ - مدح پادشاه به ترتیب کواکب و بروج دوازدهگانه
هم نکودار اصل و فضل و کرم
هم نگهدار راز دین و حرم
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراءالمدّعین ومذّمةالاطباء والمنجّمین » بخش ۲ - فی شکایة اهل الزمان
نز خدا ترس و نه ز مردم شرم
یکسو انداخته ره آزرم
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراءالمدّعین ومذّمةالاطباء والمنجّمین » بخش ۳۵ - در مثالب علوی زرمدی گوید
مردمی گیر و دانش و آزرم
ویحک از ریش خود نداری شرم
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب العاشر فی سبب تصنیف الکتاب و بیان کتابة هذا الکتاب رعایة لذوی الالباب » بخش ۱ - در عذر گوید
نبود گرچه صاحب هنرم
گر برندی مرا ز من خبرم
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب العاشر فی سبب تصنیف الکتاب و بیان کتابة هذا الکتاب رعایة لذوی الالباب » بخش ۴ - فی افتخار نفسه علی اهل عصره
حق عطا داد حکمت و هنرم
کی عطا در خطا به کار برم
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب العاشر فی سبب تصنیف الکتاب و بیان کتابة هذا الکتاب رعایة لذوی الالباب » بخش ۲۱ - اندر ضعف خویش گوید
نبود گرچه صاحب هنرم
گر برندی مرا ز خود خبرم
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب العاشر فی سبب تصنیف الکتاب و بیان کتابة هذا الکتاب رعایة لذوی الالباب » بخش ۲۲ - اندر بد دلی خویش گوید
غم جان چون به خدمت تو درم
آنکه هرگز نخوردهام نخورم
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰
عمر بیتو به سر چگونه برم
که همی بیتو روز و شب شمرم
خونها از دو دیده پالودم
رخنه رخنه شد از غمت جگرم
تو ز شادی و خرمی برخور
[...]
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الفحص عن امر دمنة » بخش ۸
آب صافی شده ست خون دلم
خون تیره شدست آب سرم
بودم آهن کنون ازو زنگم
بودم آتش کنون ازو شررم
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الفحص عن امر دمنة » بخش ۸
کز ضعیفی دست و تنگی جای
نیست ممکن که پیرهن بدرم
گشت لاله ز خون دیده رخم
شد بنفشه ز زخم دست برم
خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۸ - در مرثیهٔ خواجه ابوالفارس
ز آفت روزگار بر خطرم
هرچه روز است تیره روزترم
همچو خرچنگ طالع خویشم
که همه راه باز پس سپرم
دور گردون گسست بیخ و بنم
[...]
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۵ - دعای پادشاه سعید علاء الدین کرپ ارسلان
از سر این خیال درگذرم
دور به ز این خیالها نظرم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۰ - صفت خورنق و ناپیدا شدن نعمان
زآتشانگیز ِ آن شرارهٔ گرم
شد دل سختکوش نعمان نرم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۶ - نامه پادشاه ایران به بهرامگور
لیکن ایرانیان به زور و به شرم
نرم کردندم از نوازش گرم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۷ - پاسخ دادن بهرام ایرانیان را
پدرم دیگر است و من دگرم
کان اگر سنگ بود من گهرم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۷ - پاسخ دادن بهرام ایرانیان را
بگذرید از جنایت پدرم
بگذارید از آنچه بیخبرم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۷ - پاسخ دادن بهرام ایرانیان را
دور دارم ز داوری آزرم
آن کنم کز خدای دارم شرم