گنجور

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۵۶ - مناجات

 

حلم تو بینهایت ار بندی

هیچ مغرور خویش کس نشدی

سلطان ولد
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۷ - در بیان آنکه لابد است که شیخ وسیلت گردد و رهبر، و بی‌شیخ ممکن نیست که کس به حق رسد و اگر ممکن بودی حق تعالی پیغامبران و مشایخ را نفرستادی و اگر نادراً کسی بی‌شیخ رسد، آنکه به واسطهٔ شیخ رسد کامل‌تر باشد، و دلیل بر این، شخصی هر روز خدای تعالی را چهل بار می‌دید و از سر مستی حال خود را به خلق می‌گفت. کاملی گفتش که اگر مردی برو ابایزید را یکبار ببین، او به جواب گفت که من خدای بایزید را هر روز چهل بار می‌بینم پیش ابایزید به چه روم ؟ او باز گفت که «اگر مردی یکبار بایزید را ببین» چون ماجرا دراز کشید آن شخص عزم ابایزید کرد. بایزید را معلوم شد. در بیشهٔ مهیب می‌گشت، از بیشه به استقبال آن طالب بیرون آمد. چون آن طالب ابایزید را بدید برنتافت، در حال بمرد. زیرا او خدا را به قدر قوت خود می‌دید. چون از آن قوت و مقام که بایزید می‌دید بر او تجلی کرد برنتافت، د رحال جان بداد. اکنون مقصود از بیشه فکر و علوم بایزید است که اگر از مقام خود بیرون نیامدی صد هزار سال آن طالب به علو و مرتبهٔ او نرسیدی. پس از مقام خود نزول کرد که کلموا الناس علی قدر عقولهم لاعلی قدر عقولکم، تا آن طالب او را تواند دیدن و فهم کردن هم توانست.

 

چون درین ره سفیر من تو بدی

از چه پس مانده‌ای بگو چه شدی ؟

سلطان ولد
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۵۷ - در بیان آنکه بعد از وصول به حق که آن منزلست و نهایت کار خواص است، اخص خواص را در عین حق سیری دیگر است که آن سیر در منزل است. سیر راه نهایت دارد. اما سیر منزل را نهایت نیست. زیرا سیر راه از خود گذشتن است و خودی آدمی را آخری هست اما سیر منزل را که در خداست و عالم حق و وصال، آن را آخری نیست و در تقریر آنکه اهل جسم از اولیای راستین اسرار حق و شرح وصال و مستی عشق را میشنوند. و چون بدان مقام نرسیده‌اند مستی شهوات را که حجاب حقیقی خود آن است مستی حق و وصال می‌پندارند و دعوی نبوت و ولایت می‌کنند. و ایشان خود بدترین خلق‌اند. چنانچه مگسی دریا و کشتی و کشتی‌بان شنیده بود، ناگاه کمیز خری دید، بر سرش کاه برگی جست و بر سر آن کاه برگ نشست و سو بسو میرفت و از کوتاه‌نظری و قصور همت میگفت که اینک دریا و کشتی و من کشتی‌بان، احوال این گمراهان که خود را واصل می‌پندارند همچنان است

 

سیر الی اللّه را بود عدی

سیر فی اللّه هست بیحدی

سلطان ولد
 

اوحدی » جام جم » بخش ۷ - در تسبیح فلک

 

متنفر ز نقشهای ردی

متوجه به حضرت احدی

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۸۳ - در خرقه دادن

 

میکشی خلق را به بیخردی

چه توان کرد چون طبیب بدی؟

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۹۱ - در فایدهٔ جوع

 

در نباتی چو کثرت عددی

نیست، کم شد درو فضول ردی

اوحدی
 

شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل اول » بخش ۷ - تحقیق

 

قصّۀ «ان سلخت من جلدی

انا هو و هو انا وحدی»

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل اول » بخش ۸ - حکایت

 

کرد مقرون به خلق «ثم هدی»

که هدایت زخلق نیست جدا

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب دوم » فصل دوم » بخش ۴ - الضلال المبین

 

اعتباریت ار به ذات بدی

به صدور یکی دو چیز شدی

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب چهارم » فصل پنجم » بخش ۵ - فی امربالمعروف

 

تا تو بینی ززید و عمرو بدی

همچو طفل سفیه سایه زدی

شیخ محمود شبستری
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode