×
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » باب سیم در معاش خلق
لقمه با بیم جان زند آهو
زان ندارد شکنبه و پهلو
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل دوم
گویی آن قوم خادمان بودند
کآخر از نسلشان یکی بنماند
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل دوم
چون ندیدی شبی سلیمان را
تو چه دانی ز فان مرغان را
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل چهارم
هر کجا آفتاب طالع شد
ماه در حال مهره برچیند]
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل نهم
بخدای ار کسی تواند بود
بی خدای از خدای بر خوردار
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل یازدهم
عالمت خفته است و تو خفته
خفته را خفته چون کند بیدار؟
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل دوازدهم
تا ز خود بشنود نه از من و تو
لمن الملک واحد القهار
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل شانزدهم
کی بود ما زما جدا مانده
من و تو رفته وخدا مانده
پس زبانی که راز مطلق گفت
راست جنبید کو اناالحق گفت
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل هفدهم
یا ایها البرق الذی تلمع
من ای اکناف الحمی تسطع
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل نوزدهم
[کی بود ما ز ما جدا مانده
من و تو رفته و خدا مانده
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل نوزدهم
تا ز خود بشنود نه از من و تو
لمن الملک واحد القهار