×
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۵۷
ای پسر دامن اهل قدم از دست مده
ورت از دست برآید کرم از دست مده
چون کسی نیست که با او نفسی بتوان بود
برو و همدم خود باش و دم از دست مده
در فنا محو شو و گنج بقا حاصل کن
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۸۶
باز، هرچند که در دستِ شَهان دارد جای
نیست در سایهاش آن یُمن، که در پَرِّ هُمای
هرکه زین گنبدِ گَردَنده، کناری نگرفت
چون مَهِ نو، به همه شهر، شد انگشتنمای
اِی که امروز، ممالک، به تو آراسته است
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۸۷
یاد باد آنک دلم را مدد جان بودی
درد دلسوز مرا مایه ی درمان بودی
برخ خوش نظر و عارض بستان افروز
رشک برگ سمن و لاله ی نعمان بودی
بخط سبز و سر زلف سیاه و لب لعل
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۹۵
تشنهام تا به کی آخر بده آبی ساقی
فی حشای أضطرمتُ نایرة إلا شواق
عمر باقی بر صاحبنظران دانی چیست
آنچ از بادهٔ دوشینه بمانَد باقی
عنت الورق علی قلقلة الاقداح
[...]