مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۵ - قصهٔ آنک کسی به کسی مشورت میکرد گفتش مشورت با دیگری کن کی من عدوی توم
من عدوم مر ترا با من مپیچ
نبود از رای عدو پیروز هیچ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۴۶ - مثال عالم هست نیستنما و عالم نیست هستنما
سیم بربایند زین گون پیچ پیچ
سیم از کف رفته و کرباس هیچ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۰ - در معنی این بیت «گر راه روی راه برت بگشایند ور نیست شوی بهستیت بگرایند»
مشتری خواهی بهر دم پیچ پیچ
تو چه داری که فروشی هیچ هیچ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۶۸ - فرستادن عزرائیل ملک العزم و الحزم را علیهالسلام ببر گرفتن حفنهای خاک تا شود جسم آدم چالاک عیلهالسلام و الصلوة
باری آن امر سنی را هیچ هیچ
من نیارم کرد وهن و پیچ پیچ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۰ - جواب آمدن کی آنک نظر او بر اسباب و مرض و زخم تیغ نیاید بر کار تو عزرائیل هم نیاید کی تو هم سببی اگر چه مخفیتری از آن سببها و بود کی بر آن رنجور مخفی نباشد کی و هو اقرب الیه منکم و لکن لا تبصرون
وا رهیدند از جهان پیچپیچ
کس نگرید بر فوات هیچ هیچ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۲ - جواب آن مغفل کی گفته است کی خوش بودی این جهان اگر مرگ نبودی وخوش بودی ملک دنیا اگر زوالش نبودی و علی هذه الوتیرة من الفشارات
آن دگر گفت ار نبودی مرگ هیچ
که نیرزیدی جهان پیچپیچ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۳۰ - جواب گفتن مؤمن سُنّی، کافر جبری را و در اثبات اختیار بنده دلیل گفتن سنّت راهی باشد کوفتهٔ اقدام انبیا علیهمالسلام بر یمین آن راه بیابان جبر کی خود را اختیار نبیند و امر و نهی را منکر شود و تاویل کند و از منکر شدن امر و نهی لازم آید انکار بهشت کی جزای مطیعان امرست و دوزخ جزای مخالفان امر و دیگر نگویم به چه انجامد کی العاقل تکفیه الاشاره و بر یسار آن راه بیابان قدرست کی قدرت خالق را مغلوب قدرت خلق داند و از آن آن فسادها زاید کی آن مغ جبری بر میشمرد
این همیگوید جهان خود نیست هیچ
هسته سوفسطایی اندر پیچ پیچ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۳۶ - حکایت آن درویش کی در هری غلامان آراستهٔ عمید خراسان را دید و بر اسبان تازی و قباهای زربفت و کلاهای مغرق و غیر آن پرسید کی اینها کدام امیرانند و چه شاهانند گفت او را کی اینها امیران نیستند اینها غلامان عمید خراسانند روی به آسمان کرد کی ای خدا غلام پروردن از عمید بیاموز آنجا مستوفی را عمید گویند
تو مرا گویی حسد اندر مپیچ
چه حسد آرد کسی از فوت هیچ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱ - تمامت کتاب الموطد الکریم
عقلشان در نقل دنیا پیچ پیچ
فکرشان در ترک شهوت هیچ هیچ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۹ - باز دادن شاه گنجنامه را به آن فقیر کی بگیر ما از سر این برخاستیم
نیست اندر بحر شرک و پیچ پیچ
لیک با احول چه گویم هیچ هیچ
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۸ - حکایت تعبیر معبر خواب آن ساده مرد را بر سبیل سخریه و استهزا و راست آمدن آن تعبیر بی شایبه تبدیل و تغییر
گر فتد در صدقت اندک تاب و پیچ
جست و جوی تو همه هیچ است هیچ
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۲۷ - در مذمت زنان که محل شهوت موقوف علیه فرزندان است
چون فتد از داوری در تاب و پیچ
جمله اینها پیش او هیچ است هیچ
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۷۰ - شنیدن پادشاه حال سلامان را و عاجز ماندن از تدبیر کار او و در تدبیر آن به حکیم رجوع کردن
چاره آن کار نتوانست هیچ
بر رگ جان اوفتادش تاب و پیچ
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۴۶ - درویشی که از عشق عابدی را مدهوش دید
او به خود نامد در آن ایام هیچ
ماندم از حالش عجب در پیچ پیچ
شیخ بهایی » نان و پنیر » بخش ۴ - قال المولوی المعنوی
من عدوم مر تو را، با من مپیچ
نبود از رأی عدو، پیروز هیچ
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۴
ای گرفتار جهان پیچ پیچ
هیچ دانی کاین جهان هیچ است هیچ؟
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۳۵ - حکایت
بین که آن دیو لعین بیتاب و پیچ
می ستاند روز روزت را بهیچ