هرکه او خود راست رفت و راست گفت

در جهان راندند بر او تیغ مفت

هیچ میدانی که منصور از که گفت

درّ اسرار الهی را که سفت

عشق می‌گوید علی با حق چه گفت

هرچه گفته بود او آخر شنفت

این چه سر بد که نبی باما نگفت

سرّ اسرار الاه ازما نهفت

جوهر معنی من این رمز گفت

رو تو با اهل خدا میباش جفت

جوهر معنی من از عشق گفت

این چنین اسرار زو باید شنفت

جوهر معنی من با خاک گفت

همچو یوشع سرّ معنی در نهفت

آنکه روزی عارفی با او بگفت

شیر را باشد حیا در چشم جفت

ناله‌ها می‌کرد و عرض حال گفت

گفت نبود راز من از تو نهفت

هر که او اسرار سبحانی شنفت

در حقیقت راه انسانی گرفت

که علی صد بار با ایشان بگفت

با همه در آشکارا و نهفت

شاه هم اندر جواب نامه گفت

کای شده با مکر و با هر حیله جفت

از امیرالمؤمنین چون این شنفت

پور بوسفیان جواب خوش بگفت

پس نبی دست علی را چون گرفت

صیغهٔ عقد اخوت را بگفت

هیچ عاقل بر ملا این را نگفت

جمله دارند این معانی را نهفت

علم معنی بود اسرار نهفت

شاه مردانش درون چاه گفت

من ترا راهی نمایم عشق گفت

آشکارا هین بکن سرّنهفت

پس یکی آمد بنزد شاه گفت

می‌رسد سلطان معنی در نهفت

جمله را زر داد و منعم کرد و گفت

خود دعا گوئید بر جانش نهفت

رفت پیش پیر او آن شاه و گفت

نقد من خاک درت ازدیده رفت