گنجور

عطار » وصلت نامه » بخش ۱۲ - در وحدت

 

چون تنت فانی شود سلطان شوی

پس حکیم عالم دیان شوی

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۶ - در علو مرتبه انسان

 

چون نه جان ماند ونه دل جانان شوی

هم ز پیدائی خود پنهان شوی

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱۰ - آغاز كتاب اشترنامه

 

آرزویی نکندت تا جان شوی

بعد از آن شایستهٔ جانان شوی

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱۰ - آغاز كتاب اشترنامه

 

راه کن تا بر در سلطان شوی

ورنه تو چون چرخ سرگردان شوی

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان

 

ترک شاهی گیر تا سلطان شوی

ورنه گرد چرخ سرگردان شوی

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱۵ - جواب عیسی علیه السلام سبیحون را

 

چون بدانی راز تو جانان شوی

آنگه این دانی که کلی جان شوی

عطار
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵۲

 

تن فداکن تا همه تن جان شوی

جان رها کن تا همه جانان شوی

گرد این و آن چه می گردی مدام

این و آن را مان که این و آن شوی

ترک کرمان کن به مصر جان خرام

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۴۴

 

بندگی می‌کن که تا سلطان شوی

جان فدا می‌کن که تا جانان شوی

شاه نعمت‌الله ولی
 

شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۱۹ - فی ذم المتمکنین فی المناصب الدنیویة للحظوظ الواهیة الدنیة

 

« ترک دنیا گیر تا سلطان شوی

ورنه گر چرخی تو، سرگردان شوی

شیخ بهایی
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۴۳ - حکایت خلیفه با طاوس یمانی

 

طعمه ی کرمان تن نازان شوی

هم وقود نار دوزخیان شوی

ملا احمد نراقی
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۹۹ - بندگی خدا سبب زندگی حقیقی است

 

بنده او شو که جاویدان شوی

شو گدای او که تا سلطان شوی

ملا احمد نراقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۸

 

کیفر کردار را ویران شوی

همچو ما تا حشر بی سامان شوی

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۸

 

چون صفایی واله و حیران شوی

آس مان همواره سرگردان شوی

صفایی جندقی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۲۷ - در ترک علایق جسمانی

 

بگذر از تن تا سراپا جان شوی

بلکه از جان هم که تا جانان شوی

بلند اقبال
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۷ - در شهادت حربن یزید ریاحی

 

به که حال از کفر زی ایمان شوی

اهرمن بنهی سوی یزدان شوی

جیحون یزدی
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۱ - سلام به هند بزرگ

 

«‌بار دیگر از ملک پران شوی

آنچه اندر وهم ناید آن شوی‌»

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۲
sunny dark_mode